-
[ بدون عنوان ]
1398/04/31 10:38
از وقتی نیستی شبیه بارون شدی. بارونو نمیشه داشت. نمیشه بغل کرد. فقط میشه دستت رو بذاری زیر چونهت و یه دل سیر تماشاش کنی. آره. تو رو فقط میشه از پشت پنجره زندگی نگاه کرد. نگاه کرد طرز راه رفتنت رو. طرز خندیدنت رو. طرز گلایه کردنت رو. طرز ذوق کردنت رو. با اینکه رفتهای، با اینکه دیگه نمیشه بغلت کرد، اما هنوز کلی راه...
-
دیندارِ معنوی
1398/04/31 10:38
معنویت نمیتواند با انحصارگرایی جمع شود. اقتضای معنویت گشودگی تمامعیار در برابر همهی سنتهای دینی و معنوی است. اقتضای معنویت، خضوع بیقید و شرط و سرسپردگی در برابر تمامی جلوههای حقیقت، خوبی و زیبایی است. معنویت بدون دینداری ممکن است، اما به گمان من معنوی زیستن در چارچوب یک سنت دینی، امکانپذیرتر است. شاید به این...
-
نان مقدس
1398/04/31 10:37
خمیر و کوفتهام. خیس از عرق. لباسهایم را عوض میکنم و میپرسم استاد کجاست؟ میگویند بیرون رفته. از باشگاه بیرون میآیم. چند قدم دور نشدهام که میبینم از آن سوی خیابان برمیگردد. میخواهم تشکر و خداحافظی کنم که میگوید بنشین. نیمکتی در پیادهرو است. خستگی و بیرمقیام را میبیند و شکلات تعارف میکند. تشنهام. هنوز سر...
-
زندگی پُربرکت
1398/04/31 10:37
یکی از دوستان برایم نوشته بود: «امیدوارم به این اتفاق شگفت، زندگی، عادت نکنی و الکی بزرگ نشی. چون تا ابد این دنیا و این بودن عجیبه و ما کودکیم.» کلماتش را بارها خواندم و هر بار بیشتر به درک ژرفای آن رسیدم. نفسِ بودن، نفسِ زندگی، و نه شیوهای از بودن، حقیقتاً شگفتآور است. ما شاید در برابر طیف گستردهای از مسائل، بزرگ...
-
در آستانه
1398/03/30 21:57
قبلترها هدفهای پُر رنگ و لعابی برای زندگی داشتم. حالا که سی و پنجسالگی را پشت سر میگذارم، هدف بیرونی ویژهای ندارم. فردای پرفروغتری را انتظار نمیکشم. به داوری امروز من، دیروزها خوشتر بودند. فقط دلم میخواهد در انتهای عمر، خودم را جای خدا بگذارم، و بتوانم تصور کنم اگر هست و به من مینگرد، لبخند رضایتی بر چهره...
-
محمد مصطفی و لبخندِ روز آخر
1398/03/30 20:29
در روایتی آمده است که روز دوشنبه که روز وفات محمد مصطفی بود، او پردهی اتاق را کنار میزند و به نمازگزاران نگاه میکند. یاران، متوجه نگریستن پیامبر میشوند و انس بن مالک که راوی این ماجرا است میگوید نزدیک بود از فرطِ سرور، نماز را رها کنیم. انس میگوید پیامبر را دیدم که چهرهاش مانند برگی از کتاب، شفاف و روشن بود و...
-
[ بدون عنوان ]
1398/03/27 00:56
در گوشهای از جهان اشک میریزم درست همان وقت در گوشهای دیگر از جهان ابرهایی بر شیشه پنجرهات با انگشتانی خیس میکوبند بیدار میشوی و بیتاب به سراغ پنجره میروی اینسوی شیشه تویی آنسوی شیشه تنهایی من است باران هر کجای جهان به یک زبان میگرید پرنده هر کجای آسمان به یک زبان شعر میگوید آدمی هر کجای زمین به یک زبان...
-
به آهی گاهی
1398/03/18 02:20
در خواب، سرگرم سخنرانی در جمعی بودم. حرفم این بود که آدم نباید از خودش ایمن باشد. همیشه بیم این میرود که ناگاه سقوط کنی. در خصوص دیگران هم نباید نومید بود. همیشه امید این هست که در دل پُرظلمت کسی ناگاه پنجرهای رو به نور و روشنی گشوده شود. با شور و هیجان خاصی در حال تقریر این مباحثم. اینکه فرد مؤمن و پارسا همواره...
-
نیایش، مشقِ زاری
1398/03/18 02:19
نیایش ما را از آفاتِ خودبینی و زیرکانگاری میرهاند و با بینوایی سرشتی و حالِ زارمان آشنا میکند. نیایش، تمرینِ زاری است. در نیایش میکوشیم از به خود نازیدن عبور کنیم، به عدم کفایتِ دانستهها و تواناییهای خود اعتراف کنیم و در برابر خداوند به زاری درآییم. دانستههای ما بسیار ناچیزند و داراییهای ما کممقدار. کودک به...
-
نیایش، تمرین جمعیت و حضور قلب
1398/03/18 02:19
نیایش میتواند به ما جمعیت ببخشد و از وادی تفرقه جان ما را بازخرد. عمار بن یاسر بِدلیسی(از کُردهای شهر بدلیس در شرق ترکیه و عارف قرن شش قمری) میگوید: «همهی بیمارهایهای درون از درآمدن دل به بیابانهای تفرقه روی میدهد و [نهایتاً] از آن شکّ و شرک حاصل میشود و هیچگونه رهایی از این دو به دست نمیآید مگر با جمعیت»(صوم...
-
نیایش، تمرین تشنگی
1398/03/18 02:19
دعا میتواند «تشنگی»، «طلب» و «درد» را در ما زنده نگه دارد و تقویت کند. تأکید عارفان این بود که برای دستیابی به آبی که مایهی حیات روحانی شماست، باید هر چه بیشتر مراقبِ «تشنگی» و «درد طلب» خود باشید. میگفتند هر چه تشنگی در شما قویتر باشد نشانهای است بر اینکه زودتر به آب خواهید رسید. «هر کجا دردی دوا آنجا رود / هر...
-
نیایش و رهایی از خودشیفتگی
1398/03/18 02:18
در دعا و مناجات به خطاهای خود اعتراف میکنیم و دیده بر کاستیهای بسیار خود میگشاییم. این خودشناسی و اعتراف میتواند ما را به مدارای بیشتر با خطاهای دیگران سوق دهد. با چشم گشودن بر ضعفها و معایب اخلاقی خود، از داوری کردن دیگران چشم میپوشیم و درمییابیم که دشمنِ اصلی در بیرون از ما نیست، بلکه اصلیترین ضربات و صدمات...
-
نیایش، تمرین قدردانی
1398/03/18 02:18
نیایش هنر قدردانی و سپاسگزاری را در ما تقویت میکند. ما در زندگی گرفتار آفت بزرگی میشویم به نام «عادتزدگی». حضور مستمرّ نعمتها و مواهب خداداد باعث میشوند که آنها را نادیده بگیریم و روحیه گلایه و شکایت که ناشی از توجه به کاستیها و کمبودهاست در ما قوّت بگیرد. نیایش، فرصتی در اختیار ما میگذارد تا مواهب بیشماری را...
-
آرمن (۴۰)
1398/03/18 02:17
سلام آرمن عزیز آرزو میکنم آب و هوای چشمهایت خنک و تازه باشد. کنار دریا آمدهام. تعدادی ماهیگیر قلابهایشان را در آب انداختهاند و انگار در مراقبهاند. با توجه و حضوری محض، آرام گرفتهاند. خیلی جالب است نه؟ آدمها قادرند به هوای شکارِ چند ماهی، ساعتهای متمادی زیر آفتاب بایستند، آرام بگیرند، سر و صدا نکنند و در کمالِ...
-
همسایهی جنون
1398/03/18 02:17
عاقل به کار دنیا بسیار لااُبالی است همسایهی جنون است عقلی که کامل افتد کلیم کاشانی زندگی بر گردن افتاده است یاران چاره چیست چند روزی هر چه باداباد باید زیستن بیدل دهلوی چه میگویند؟ میگویند عقل پخته خیلی شبیه دیوانگی است. خیلی «هر چه بادا باد» و لاأبالیوار به زندگی مینگرد. عقل، در اوایل خیلی با جنون فاصله دارد....
-
باد...
1398/03/18 02:16
تو باز نخواهی گشت اما باد هی میرود هی بازمیگردد هی بیقرار است باد چقدر شبیه من است
-
نیایش، راهیابی به گنجِ درون
1398/03/18 02:16
نیایش میتواند ما را با لایههای ژرفتر خودمان آشنا کند و به ذخائر بیشمار و عظیم درونی خویش واقف سازد. انگار اگر بتوانیم در خود کند و کاو کنیم میتوانیم به آب برسیم. مولانا میگفت: «بگفتم شمس تبریزی کیی؟ گفت: / شمایم من، شمایم من، شمایم». شمس، اسم رمزی است بر آن باغات حسن و لطف که در درون یک یک ماست. جای دیگری گفته...
-
کمرهایتان بسته باشد
1398/03/18 02:15
«کمرهایتان بسته باشد و چراغهایتان افروخته» آموزگاران معنویت به ما میگویند آنچه سبب گشادِ اندرون میشود، فیض و عنایتی است بیرون از تکاپوهای تو. مولانا میگفت: «اصل خود جذبه است». با این حال، میگفتند کاری که بر عهدهی شماست مهیا شدن است. گوش به زنگ بودن، حواسجمعی و هوشیاری. مولانا میگفت تو مساعی خود را موقوف آن...
-
نیایش، تمرین گوشسپاری
1398/03/18 02:15
در نیایش میکوشیم به تعبیر سهراب «شنوندهی آسمانها شویم» و از نهاد خویش، پنجرهای رو به سوی هستی بگشاییم: «پنجره را به پهنای جهان میگشایم»(سهراب سپهری).«چنین به نظر میرسد که نیایش اصولاً کشش روح است به سوی کانون غیرمادی جهان»(اَلکسیس کارل، ترجمه علی شریعتی) گویا در نیایش تلاشی هست برای گشودن خویش به سمت هستی. در...
-
رفیقِ اعلی
1398/03/18 02:14
رفیقِ اعلی تو را برای قلب خود میخواهم. تو را میخوانم تا حکمران قلبم باشی. میدانم که قادر به هر گونه تصرفی در قلبم هستی. قلبم را از دشمنی پاک دار. از کدورت کینه و نفرت، صفا بخش. در قلبم دانههای نور بپاش. قلبم را وسعت عطا کن. قلبم را پذیراتر کن. قلبم را شایسته گردان. قلبم را به عطر حضورت، بیارای. رفیقِ اعلی بر...
-
نیایش، ورزه امید
1398/03/18 02:14
سرگشته دلا به دوست از جان راهست ای گمشده آشکار و پنهان راهست گر شش جهتت بسته شود باک مدار کز قعر نهادت سوی جانان راهست (رباعیات مولانا) نیایش، نگاه خوشبینانه و امیدوار ما را به هستی تقویت میکند. نیایش، ورزهی امید است. تمرین اینکه جهان محدود به جهات ششگانه نیست و ابعادی فراتر از محاسبات عقلی ما نیز درکارند. مولانا...
-
اُوِهی عزیزم
1398/03/18 02:14
«سونیا یکروز روی تخت بیمارستان خوابید، دست اُوِه را گرفت و گفت نباید نگران باشد، همه چیز درست میشود. اُوِه با قلبی که داشت از ترس و خشم از جا کنده میشد در دل گفت گفتنش آسان است. ولی زنش فقط زمزمه کرد: «همه چی درست میشه، اُوِهی عزیزم» و سرش را به بازوی شوهر تکیه داد، انگشت اشارهاش را به آرامی تو مشت اُوِه گذاشت و...
-
توهین در شبکه پنج سیما
1398/03/18 02:13
در پخش زندهی مراسم جشن میلاد امام حسن مجتبی از شبکه پنج سیما، مداح مراسم(احد قدمی) ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه را ملعون خواند و عائشه، همسر پیامبر اسلام را نانجیبه و حرامزاده دانست. این رخداد، موجب جریحهدار شدن احساسات مذهبی اهلسنت ایران شد و اعتراضات بسیاری را از سوی نمایندگان اهلسنت به دنبال داشت. مایلم، در...
-
یا ودود
1398/03/18 02:12
گفتگویی عالمانه در جریان بود میان جمعی پُرتعداد در خصوص نگاه درست به خشم و نفرت و کینه. سرش را نزدیک آورد و انگار که میخواست رازی را با من در میان بگذارد، گفت: "مدتی به توصیهی استاد معنویام ذکرِ «یا ودود» بر لبم بود. در آن روزها احساس میکردم همه را دوست دارم و از هیچ کس متنفر نیستم. خیلی احساس شیرینی...
-
نیایش، هنر درکوفتن است
1398/03/18 02:12
نیایش، هنر درکوفتن است. در نیایش ما میآموزیم که از صدا زدن کوتاه نیاییم. سهراب میگفت: «زمین باران را صدا میزند، من ترا». انگار، زمین خشک و بیآبی هستیم که پیوسته باران را صدا میکند. صدای خود را همچون کمندی عاشقانه به هر سو میافکند. «دل به امید صدایی که مگر در تو رسد / نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد.» مارتین...
-
عطار، شاعرِ درد
1398/03/18 02:11
عطار میگفت مُشک و بوی خوش در نافهی خودِ آهو پدید میآید. جایی در بیرون از آهو نیست. اما تا درد و جنبشی در کار نباشد، در نافهی جان ما، بوی خوشی پیدا نخواهد شد: «تا طلب در اندرون ناید پدید / مشک، در نافه، ز خون ناید پدید»(منطقالطیر) عطار میگوید درد آن است که تو ضرورت چیزی را در خود درک میکنی بیآنکه بدانی آن چیز،...
-
گُل داد یاس پیر
1398/03/18 02:11
دیروز توفیق داشتم که سخنرانی استاد اردشیر منصوری را درباره معنای زندگی بشنوم. در میانه سخن، اشاره به شعری از شاملو کرد و توجهی ظریف به فرازی از شعر داشت. اگر چه بارها خوانده بودم، اما منظری که ایشان گشود برایم تازگی داشت. وارطان، زیر شکنجههای سخت، لب به اعتراف نمیگشاید و با سکوت خویش به پیشباز مرگ میرود. شاملو...
-
در رگ یک حرف
1398/03/18 02:11
پرسیدم دوست داری بر سنگ مزارت چه بنویسند؟ گفت این دو بیت را: وفدتُ علی الکریمِ بغیر زادٍ مِنَ الحسناتِ والقلبِ السلیمِ و حملُ الزّادِ أقبحُ کلِّ شیءٍ اذا کان الوفودُ علی الکریم یعنی: «بدون اندوختهای برحضرت کریم وارد میشوم. بدون هیچ کار نیکو و پسندیدهای و بدون دلی سالم. البته برداشتن زاد و توشه زشتترین چیز است اگر...
-
اشک بریز...
1398/03/18 02:10
در شبهای قدر تنها به خاطر گناهانت اشک نریز به یاد پرستویی که به هزار امید، آشیانی بر سقف ایوانی ساخته است و ظهر یک روز اسفند که باز میگردد میبیند صاحبخانه به وقت خانهتکانی بهاره، آشیان آرزوهایش را به ضرب جارویی ویران کرده است، اشک بریز... به یاد آهوی مادر که تیر خورده است اما همچنان در آن نفسهای واپسین و رمقهای...
-
آینهای بیدروغ
1398/03/18 02:10
عکسهایی را که از چهرههای سالخورده حکایت میکنند دوست دارم. آینهای بیدروغاند. بهتر از هر کفبین و فالگیری فردای ما را ترسیم میکنند. هر وقت یکی از این تصاویر را در برابرم میگیرم و خیره میشوم به شیارهای خستهی زمان در گونههای سالخوردگان. در چشمهایشان خیره میشوم. خودم را در این آینهی بیدروغ میبینم. پیری خود...