سرگشته دلا به دوست از جان راهست
ای گمشده آشکار و پنهان راهست
گر شش جهتت بسته شود باک مدار
کز قعر نهادت سوی جانان راهست
(رباعیات مولانا)
نیایش، نگاه خوشبینانه و امیدوار ما را به هستی تقویت میکند. نیایش، ورزهی امید است. تمرین اینکه جهان محدود به جهات ششگانه نیست و ابعادی فراتر از محاسبات عقلی ما نیز درکارند. مولانا میگفت: «عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست / عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها.» نیایش، ما را از تنگ و محدود دیدن نیروهای جاری در عالَم نجات میدهد. در جانِ آنکه نیایش میکند این باور جاگیر و متمکن میشود که درهای عالَم بیشتر از تصور من است و اگر درهای بستهای دیدم، به این معنا نیست که همهی درهای ممکن مسدودند: «و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها / ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند»(غزلیات شمس)؛ «در شب ابرگین غم مشعلهها درآوری / در دل تنگ پُرگره پنجره باز میکنی»(غزلیات شمس)
بنیاد نیایش بر این استوار است که عاقبت دری گشوده خواهد شد: « باز گردد عاقبت این در؟ بلی! / رو نماید یار سیمین بر؟ بلی!؛ ساقی ما یاد این مستان کند/ بار دیگر با می و ساغر؟ بلی! ؛ نوبهار حُسن آید سوی باغ / بشکفد آن شاخههای تر؟ بلی!»(غزلیات شمس)
مولانا میگوید زلیخا همهی درها را به روی یوسف بسته بود، با اینحال یوسف دوید و به برکتِ گریز و جنبشِ او، دری گشوده شد. یوسف، دوید بدون آنکه مطمئن باشد دری گشوده است. او بدون دانشی یقینی و صِرفاً از سرِ امید، دوید. امید به اینکه شاید دری گشوده شود. بینشی که مولانا از این داستان میگیرد این است که:
گر چه رخنه نیست عالم را پدید
خیره یوسفوار میباید دوید
تا گشاید قفل و در پیدا شود
سوی بیجایی شما را جا شود
(مثنوی، دفتر پنجم)
مولانا داستان را در ذیل معنی این بیت آورده است: «گر راه روی راه بَرَت بگشایند / ور نیست شوی به هستیات بگرایند». در قصهی یعقوب و توصیهای که پسران خود کرد نیز برای مولانا بیانی از ضرورت امید است:
«یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»(یوسف/۸۷)؛ «اى پسران من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمیشود.»
«گفت آن یعقوب با اولاد خویش / جستن یوسف کنید از حد بیش؛ هر حس خود را درین جستن بجد / هر طرف رانید شکل مستعد؛ گفت از روح خدا لا تیاسوا / همچو گم کرده پسر رو سو بسو؛ از ره حس دهان پرسان شوید / گوش را بر چار راه آن نهید؛ هر کجا بوی خوش آید بو برید / سوی آن سر کاشنای آن سرید»(مثنوی، دفتر سوم)
حقیقت ایمان، امید است و دعا بر سرمایهی امید ما میافزاید: «ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ»«بر آنکه سرمایهای جز امید ندارد، مرحمت نما!»(فرازی از دعایی که حضرت علیِ به کمیل بن زیاد آموخته است.)
گاندی میگوید:
«سخن خدا این است که: «آن کس که میکوشد، هرگز نابود نمیشود.» من به این وعده ایمانی راسخ دارم، از اینروست که با اینکه هزاربار در کوششهایم ناکام میمانم، ولی باز ایمانم را از دست نمیدهم، بلکه این امید را در دل میپرورانم که وقتی تن خود را تحت انقیاد کامل درآورم، نور را خواهم دید؛ و این اتفاق روزی به وقوع میپیوندد.»(نیایش، مهاتما گاندی، ترجمه شهرام نقش تبریزی، نشر نی)
نیایش تمرین امیدواری است و به تعبیر گابریل مارسل: «امید یعنی اعلام اینکه در قلبِ هستی، ورای همهی دادهها، فراتر از همهی فهرستها و حساب و کتابها، اصلی رازورانه هست که با من همکار است.»(گابریل مارسل، برایان ترینور، ترجمهی سید حسین حسینی، نشر ققنوس)