عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

محمد مصطفی و لبخندِ روز آخر

در روایتی آمده است که روز دوشنبه که روز وفات محمد مصطفی بود، او پرده‌ی اتاق را کنار می‌زند و به نمازگزاران نگاه می‌کند. یاران، متوجه نگریستن پیامبر می‌شوند و انس بن مالک که راوی این ماجرا است می‌گوید نزدیک بود از فرطِ سرور، نماز را رها کنیم. انس می‌گوید پیامبر را دیدم که چهره‌اش مانند برگی از کتاب، شفاف و روشن بود و به ما می‌نگریست. آنگاه دیدم که شادمانه لبخند می‌زد.


خیلی شیرین است وقتی که می‌دانی به پایان زندگی رسیده‌ای، اما سعی‌ تو ثمر داده است. بیمار و ناخوش‌احوالی، قادر نیستی که به صف نمازگزاران بپیوندی، اما کوتاه‌زمانی پرده را کنار می‌زنی و به شاگردانت نگاه می‌کنی که در صف‌های منظم به نماز ایستاده‌اند. می‌نگری و شاکر از به ثمر نشستن عُمری مجاهدت، لبخند می‌زنی. آن لحظه‌های نگاه و لبخند، چقدر به کام تو شیرین بود، محمد. محمدِ مصطفی.


«أَنَّ أَبَا بَکْرٍ کَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعِ النَّبِیِّ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ ، حَتَّى إِذَا کَانَ یَوْمُ الِاثْنَیْنِ وَهُمْ صُفُوفٌ فِی الصَّلاَةِ ، فَکَشَفَ النَّبِیُّ سِتْرَ الحُجْرَةِ یَنْظُرُ إِلَیْنَا وَهُوَ قَائِمٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ ، ثُمَّ تَبَسَّمَ یَضْحَکُ ، فَهَمَمْنَا أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الفَرَحِ بِرُؤْیَةِ النَّبِیِّ، فَنَکَصَ أَبُو بَکْرٍ عَلَى عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَّ ، وَظَنَّ أَنَّ النَّبِیَّ خَارِجٌ إِلَى الصَّلاَةِ فَأَشَارَ إِلَیْنَا النَّبِیُّ أَنْ أَتِمُّوا صَلاَتَکُمْ وَأَرْخَى السِّتْرَ فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ»(رواه البخاری)