رفیقِ اعلی
تو را برای قلب خود میخواهم. تو را میخوانم تا حکمران قلبم باشی. میدانم که قادر به هر گونه تصرفی در قلبم هستی. قلبم را از دشمنی پاک دار. از کدورت کینه و نفرت، صفا بخش. در قلبم دانههای نور بپاش. قلبم را وسعت عطا کن. قلبم را پذیراتر کن. قلبم را شایسته گردان. قلبم را به عطر حضورت، بیارای.
رفیقِ اعلی
بر آینهی قلبم زنگار نشسته است. قلبم را مسح کن. آینهام را جلا بخش.
رفیق اعلی
قلبم تنگ و پُرگره و گرفته است. دریچهای بگشا. هوای تازه میخواهم. در من بدم. دمیدن تو، کارساز است. دمیدن تو، حیات دوباره است. در من ندمی، خواهم مُرد.
رفیق اعلی
میدانم که هستی سراسر خروش و غلغله است. دلم را گوش کن تا بتوانم صداها و آواهای مبارک را دریابم. محرومیت بزرگی است ناشنیدن زمزمهها. گوشم را آشنای زمزمههایت کن.
رفیق اعلی
میدانم که بهرغم همهی تلخکامیها و شکستها، همچنان میشود زندگی را دوست داشت. عنایتی کن تا به زندگی که موهبت توست، عشق بورزم.
رفیق اعلی
میدانم که فراپشت این مشغلهها و همهمهها، لبخند تو نشسته است. دلم را چشم کن. عنایتی کن تا بتوانم لبخندت را دریابم.
رفیقِ اعلی
از تنگدلی خود به تو پناه میآورم. تو باسط و فتّاحی. بسط و گشایشی عطا کن تا دلم را از تنگناها برهانم.
رفیق اعلی
میدانم که سرمایهی اصلی من، قلبِ من است. قلبم را با حضورت متبرک گردان.
رفیق اعلی
میدانم که در ظلمتآباد دنیا، تنها قلب من است که میتواند چراغ باشد. چراغ قلبم را از گزند بادها در امان بدار. اجاق کوچک قلبم را به تو میسپارم.
رفیق اعلی
بارش تو که نباشد، قلبم کویری است سوت و کور. تابش تو که نباشد، قلبم شبی است تاریک و تار. بر قلبم ببار. بر قلبم بتاب.
رفیق اعلی
دلم را صبح گردان.