در گوشهای از جهان
اشک میریزم
درست همان وقت
در گوشهای دیگر از جهان
ابرهایی بر شیشه پنجرهات
با انگشتانی خیس میکوبند
بیدار میشوی
و بیتاب به سراغ پنجره میروی
اینسوی شیشه تویی
آنسوی شیشه
تنهایی من است
باران
هر کجای جهان
به یک زبان
میگرید
پرنده
هر کجای آسمان
به یک زبان
شعر میگوید
آدمی
هر کجای زمین
به یک زبان
تنهاست
صدیق قطبی