عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

نیایش، مشقِ زاری

نیایش ما را از آفاتِ خودبینی و زیرک‌انگاری می‌رهاند و با بی‌نوایی سرشتی و حالِ زارمان آشنا می‌کند. نیایش، تمرینِ زاری است.


در نیایش می‌کوشیم از به خود نازیدن عبور کنیم، به عدم کفایتِ دانسته‌ها و توانایی‌های خود اعتراف کنیم و در برابر خداوند به زاری درآییم. دانسته‌های ما بسیار ناچیزند و دارایی‌های ما کم‌مقدار. کودک به مادر خود اعتماد دارد چرا که به توانایی‌های خود بی‌اعتماد است. آنچه ما را به سرتافتن از خدا می‌کشاند اعتماد کردن به اندوخته‌ها و آموخته‌های خویش است. قرآن می‌گوید آدمی آن‌هنگام سرکشی می‌کند که تصور کند بی‌نیاز شده است: «حقا که انسان سرکشى می‌کند همین که خود را بی‌نیاز پندارد.»(علق/۶و۷). بی‌نیازی آغازِ نخوت است. عارفان می‌گفتند آنچه عصاکش و دستگیر ما در مسیر خدا است آگاهی از ناکافی بودن دانسته‌ها و دارایی‌ها است. انسانِ به خود وانهاده، هیچ است. ابوبکر شبلی گفته است: «عصا کِشِ من نیاز است.»(تذکرة‌الاولیا)


گاهی توانمندی‌ها و زیرکساری‌های بی‌مقدار ما اسباب دیده‌پوشی می‌شوند. مولانا می‌گفت کاش کنعان(پسرِ نوح) شنا کردن نمی‌دانست و از تدبیرها و چاره‌جویی‌ها محروم بود، تا می‌توانست دریابد که شرط رستگاری در اعتراف به «بی‌چارگی» است. آنگاه چاره‌های خود را یکسو می‌نهاد و راهِ بیچارگی اختیار می‌کرد و دل به نوح و کشتی می‌باخت:


کاشکی او آشنا ناموختی 

تا طمع در نوح و کشتی دوختی 

کاش چون طفل از حِیَل جاهل بدی 

تا چو طفلان چنگ در مادر زدی

(مثنوی، دفتر چهارم)


از نظر قرآن یکی از موانع عمده‌ی کامیابی از هدایت وحیانی دلخوش داشتن و نازیدن به دانسته‌های خویش است:

«فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ»(غافر،۸۳)؛ و چون پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند به آن چیز [مختصرى] از دانش که نزدشان بود خرسند شدند.


در نیایش می‌آموزیم که «زیرکی»‌های ناچیز خود را نادیده بگیریم و زاری کردن را تمرین کنیم. بی‌نوایی و کم‌برخورداری خود را مرور کنیم و با تضرع و افتادگی، پرتوهای فیض و هدایت را طلب کنیم. مولانا می‌گفت فیض حق آنگاه به یاری ما می‌آید که «زاری کردن» به درگاه خدا را آموخته‌ باشیم و با شکستگی و نیازمندی به خداوند رو کنیم:


«دست اشکسته برآور در دعا / سوی اشکسته پرد فضل خدا»(مثنوی، دفتر پنجم)

«خویش را عریان کن از فضل و فضول / تا کند رحمت به تو هر دم نزول؛ زیرکی ضد شکستست و نیاز / زیرکی بگذار و با گولی ‌بساز»(مثنوی، دفترششم)

«چون خدا خواهد که مان یاری کند / میل ما را جانب زاری کند؛ باش چون دولاب، نالان، چشم تر/ تا ز صحن جانت برروید خُضَر»(مثنوی، دفتر اول)

«آن که خواهی کز غمش خسته کنی / راه زاری بر دلش بسته کنی؛ وآنکه خواهی کز بلااش واخری / جان او را در تضرع آوری»(مثنوی، دفتر پنجم)


زاری، زاده‌ی آگاهی ما از بی‌چارگی خویش است. همچنان که طبیب به سراغ بیمار می‌آید، لطف چاره‌ساز حق نیز دستگیرِ بی‌چارگان می‌شود. به تعبیر مولانا تا افتاده و خاکسار نشویم آب لطف و فیض به جانب ما سرازیر نمی‌شود:


خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم

آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم

رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود

خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم

(غزلیات شمس)


به درگاه او باید شکستگی و نیاز بُرد. از بایزید بسطامی نقل است که: به سینه‌ی ما آواز دادند که: «ای بایزید! خزاین ما از طاعت مقبول و خدمت پسندیده پُر است. اگر ما را می‌خواهی چیزی بیاور که ما را نبود.» گفتم: «خداوندا! آن چه بود که تو را نباشد؟» گفت: «بیچارگی و عجز و نیاز و خواری و شکستگی»(تذکرة‌الاولیا)؛ هم او گفته است: «به همه‌ی دست‌‌ها درِ حق بکوفتم؛ آخر تا به دست نیاز نکوفتم، نگشادند.»(منبع پیشین)


نیایش، مشقِ فقر است و تثبیت این آگاهی اساسی که ما در برابر خداوند، سراسر فقر و نیازیم: «اى مردم، شما به خدا نیازمندید و خداست که بى‌نیاز ستوده است.»(فاطر/۱۵)


در دعای عرفه می‌خوانیم:


«اِلهى اَنا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیراً فى فَقْرى. اِلهى اَنا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى جَهْلى... ها اَنا اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِفَقْری»


«خدایا، در عین توانگری تهیدستم، پس چگونه در تهیدستی تهیدست نباشم. خدایا در عین دانایی نادانم، پس چگونه در عین نادانی نادان نباشم... اینک به نیازم به تو، متوسل به توام.»