عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

بگذار خوش‌خیال برقصد باران...

چه شب‌ها که ستاره‌ای به قرار ماه نمی‌آمد
چه شب‌ها...
چه شب‌ها که شبیخون شهاب‌های مکرر
آسمان را رج نمی‌زد
چه شب‌ها...

چه شب‌ها که باد
از خیال خراباتیان، حامله بود
و کوچه‌گردی‌های صبح را
دشنام می‌گفت
چه شب‌ها...

بگذار باران هم در نیابد
که شب از چه الوارهای خسته‌ای
خیس تب بود
بگذار خوش‌خیال
برقصد باران...

8 دی‌ماه 95

بی‌برگی، بی‌مرگی...

درخت‌ها در زمستان دو جورند. برخی‌شان هنوز جَنم دست کشیدن از برگ‌های خشکیده‌ را ندارند. سخت آغشته‌اند به برگ‌های مرگ و از این‌رو، بوی زندگی نمی‌دهند.

برخی دیگر اما، شاخه‌هایش لوت و عور شده، از برگ‌های مُرده خود را سبک کرده‌اند و یک طوری آشکار، در صف زندگی و نوبت بهار، انتظار می‌کشند. پایا و چالاک.

انگار به‌رغم ظاهر ساکت و صامت، همهمه‌ای در عریانی شاخه‌هایشان جاری است. انگار چیزی زیر لب زمزمه می‌کنند. لب‌ها‌شان، به ویژه هنگامه‌ی صبح، از تکرار نام بهار، مرطوب است. 

در شاخه‌های انباشته از امید و انتظارشان، زندگی ملموس است. زندگی، در انتظارشان برای زندگی و در مهیّا شدن برای بشارت‌ها.

انگار هر شاخه‌ای گوش به زنگ است. هر شاخه‌ای گوش است و اتفاقات فصل را می‌پاید. مهیّا برای لبیک گفتن بی‌درنگ به آواهای بشارت. به زمزمه‌های روشن.

«باغ بی‌‌برگی، که می‌گوید که زیبا نیست؟»

شنیدن، جان پروردن!

به گمانم مهمترین هنر به منظور جان‌پروردن، هنر شنیدن است. شنیدن با همه‌ی وجود. (گفتن، جان کندن است؛ شنیدن، جان پروردن- شمس)

تعبیری دارد هایدگر که خیلی گیرا است: «شنیدنِ آوای وجود»

هر چه جان‌پرورده‌تر باشیم، آمادگی بیشتری برای شنیدن آواهای هستی پیدا می‌کنیم.

شنیدنی خالص. عاری از هرگونه داوری و برچسب‌زنی. شنیدن به مثابه‌ی راه ‌دادن. راه دادن هر آنچه به آن گوشی می‌دهی. به درون خویش.

و با این راه دادن، پهنا می‌یابیم.(آدمی فربه شود از راه گوش- مثنوی/ دفتر ششم)

شنیدن راهی است برای یگانگی با هستی. برای پهنادادن به خانه‌ی دل. 


شنیدن. 

شنیدن صدای خنده‌های گل، آسمانِ جاری در بال پرندگان، و، صدای فاصله‌ها...

شنیدن لحن و آوای کسی که برای ما حرف می‌زند. و نه تنها شنیدن کلمات او، که شنیدن خطوط چهره، اندوه چشم‌ها و حُزن پنهان او.

شنیدن زخمه‌های بی‌قراری که بر تن چنگ، رُباب، سه‌تار، تار، تنبور و...  فرود می‌آیند.

شنیدن آوای باد، آوای غمناک گُلدان خالی، آوای سرمازده‌ی گنجشکان زمستان. 

شنیدن صدای آشنای خداوند که در میان همهمه‌ی باران و رقص برگ‌ها، جا خوش کرده است.

شنیدن سخنان محمد، مسیح، بودا، گاندی.


مولانا می‌گفت ارتفاع را از استماع، طلب کنید:

از سخن‌گویی مجویید ارتفاع

منتظر را به ز گفتن، استماع

(مثنوی: دفترچهارم)


شنیدن. 

شنیدن و جان پروردن.