عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

نمی‌دانم چه باید کرد. فقط می‌دانم وضع بغرنجی است. مصداق یک تراژدی تمام عیار است.


در ساحل نشسته‌ایم و سرگرم رنج‌های خویشیم. یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان. شاید نمی‌توانیم کاری کنیم. اما دست کم حواس‌مان باشد که در حال عبور از کنار یک تراژدی هستیم.


حواس‌مان هست؟


شیخ احمد خضرویه گفت: «جمله‌ی خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می‌خوردند. 

یکی گفت: «خواجه! پس تو کجا بودی؟»

 گفت: «من نیز با ایشان بودم اما  فرق، آن بود که 

ایشان می‌خوردند و می‌خندیدند و بر هم می‌جستند و می‌ندانستند؛

و من می‌خوردم و می‌گریستم و سر بر زانو نهاده بودم و می‌دانستم»(عطار نیشابوری، تذکرة‌الاولیاء)