یکی دیگر از دلایل تنهایی آدمیزاد هم این است که اگر بیش از حد زمان متداول و معمول از رنجی حرف بزنی، خواهند گفت "چقدر کِش میدهی. تمام کن دیگر!
یکبار گفتی، ده بار گفتی، گوش ما دیگر عادت کرده. هر چه بیشتر بگویی کمتر میشنویم. قواعد زندگی همین است. نمیخواهی نخواه."
البته هیچکس به این صراحت حرف نمیزند.
اما دیگران فقط اینطور نیستند، خودت هم در برابر دیگران همینطوری. یعنی این سرشت و ساختار آدمی است.
چرا؟ چون نه من برای دیگری بینهایت جا دارم و نه دیگری برای من. حوصله همهی ما یک جایی سر میرود. هیچکس کافی نیست، چرا که هیچکس خدا نیست. ظاهرا فقط خداست که بینهایت برای ما جا دارد. و اهمیت ایمان به خدا در همین است.