عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

ای دریغا به بَرَم می‌شکند

بدون تبلیغات، بدون اطلاع قبلی، بدون هیاهو و جنجال و به دور از زد و بندهای سیاسی و هر گونه ترجیح فلسفی، روییده است. خیلی نجیب و زیبا. کجا؟ کنار پُشته‌ای از علف‌های خُشک. از دیروز که نگاهش را دیدم دلم رفت. صبح که شد رفتم تا از محاصره‌ی علف‌های بلند و بی‌مراعات نجاتش دهم. بیلچه را برداشتم و سرگرم کَندن علف‌ها شدم. نمی‌دانم کجا اشتباه کردم که ناگهان دیدم با سر به زمین افتاد. مرگی بی‌سروصدا و خاموش، درست مثل تولد و عُمر کوتاهی که داشت. 


بیلچه را رها کردم و از تماشای شکستی که در مأموریت خود داشتم، حیران ماندم. یعنی تمام شد؟ اینهمه شکوه و شاعرانگی به همین سادگی و در اثر خطایی که اصلا نمی‌دانم چه بود، تباه شد؟ نشستم و گل را برانداز کردم. ساقه‌ی تُرد او شکسته بود. قابل ترمیم نیست. شعر دیگری که مناسب این حال و وضع باشد بلد نیستم: «نازک‌آرای تنِ ساقِ گُلی، که به جانش کِشتم، و به جان دادمش آب، ای دریغا به بَرَم می‌شکند.»(نیما یوشیج)


اتفاقی کوچک است که واجد هیچ ارزش خبری برای رسانه‌ها نیست. اما این اتفاق کوچک مثل میلیون‌ها اتفاق مشابه، کشاکشی درونی را زنده می‌کند. آیا جهان، معنایی دارد؟ گفتند پدری جوان بعد از صرف صبحانه، گونه‌ی خندان دخترک شش ساله‌اش را بوسید و رفت تا ماشین را از پارکینگ درآورد. بی‌خبر که دخترک به دنبال اوست. ماشین را روشن کرد و دنده عقب گرفت و گل خندان را زیر گرفت و تمام. باز هم این پرسش: آیا جهان معنایی دارد؟

پاسخ میلان کوندرا این است:


«دوست من، بی معنایی جوهرِ زندگی است. همیشه و همه‌جا با ماست. حتی جایی که کسی نمی‌خواهد ببیندش، حی و حاضر است: در فجایعِ گوشه و کنار دنیا، در جنگ‌های خونین، در سخت‌ترین مصیبت‌ها. 

شهامتی بسیار باید، تا بتوان در شرایطِ سخت و غم‌انگیز "بی‌معنایی" را بازشناخت و به اسم صدایش زد. اما بازشناختنش کافی نیست، باید دوست داشتنش را یاد گرفت. درک این بی‌معنایی که ما را در بر‌گرفته، همانا کلید دانایی است، کلید شادیِ بی پایان.»(جشن بی‌معنایی، الهام دارچینیان)


سخت‌تر از این هم آیا داریم که در جهانی که هیچ معنای روشنی را به تو پیشکش نمی‌کند تمام قلب خود را درکارِ پدیدآوردن معنایی شخصی و دل بستن به آن کنی؟ شاید شُکوه و کارستانِ آدمی در همین باشد. در آفریدن معنایی شخصی و دل بستن به آن.


اگر گل را وا می‌نهادم تا در جدال با علف‌ها سهم بیشتری از زندگی می‌رُبود بهتر نبود؟