عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

دین و اخلاق

می‌دانی، اگر هر چه به خودت رجوع کنی ببینی که نمی‌توانی تعدادی از گزاره‌های موجود در متون دینی و مذهبی را اخلاقی ارزیابی کنی، چند راه پیش روی خود داری.


یکی اینکه بگویی اصلاً دین با اخلاق مغایر است و برای اخلاقی زیستن ناگزیر باید عطای دین را به لقایش بخشید.


یکی اینکه بگویی اصلاً از کجا معلوم درک اخلاقی من معتبر و قابل اعتنا است؟ خدا از من داناتر و به درستی و نادرستی امور واقف‌تر است. بهتر است به صدای وجدان خود گوش ندهم و تسلیم امر خدا باشم.


یکی هم این است که بگویی آخر خدایی که من می‌شناسم و دوستش دارم محال است به چیزی امر کند که خلاف اخلاق باشد. آخر من او را وجودی عادل و در حد اعلای خیر اخلاقی می‌دانم. 


بعد با خودت می‌گویی شاید درک فعلی من خطا باشد، ولی مگر من می‌توانم فراتر از وسع اخلاقی خود عمل کنم؟ به هر حال، من هر چه به خودم مراجعه می‌کنم می‌بینم این حرف خلاف اخلاق است، حالا اگر همچنان به آن حرف پایبند باشم و ندای وجدانم را نادیده بگیرم، آن‌وقت گویی دارم اعتراف می‌کنم که آن ترازوی درونی که خدا در من به ودیعه نهاده است، قابل اعتماد نیست. بعد مشکل دیگری پیدا می‌شود و آن اینکه اگر این ترازوی درونی غلط کار می‌کند، چطور با همین ترازو پی بُرده‌ام که خدا وجودی در حد اعلای خیر اخلاقی است؟ نکند آنجا هم ترازوی من خطا کرده باشد؟ باز از خودت می‌پُرسی: اگر ترازوی وجدان من غلط کار می‌کند، چرا خداوند چنین ترازویی در من نهاده است؟ بعد اگر نتوانی به این پرسش‌های سمج جواب قانع‌کننده بدهی، ناگزیر می‌شوی اینطور فکر کنی: شاید آن سخن که من با مراجعه به ترازوی درونی خود آن را غیراخلاقی یافته‌ام، اصلاً خواسته‌ی خدا از من نیست. بعد می‌پُرسی خوب اگر خواسته‌ی خدا از من نیست، پس چرا در متن دینی آمده است؟ آن وقت بهترین جواب این است: آن سخن برای آن روزگار و مخاطبان اولیه متن، اخلاقی بوده است. 


بعد از خودت می‌پرسی آخر چطور می‌شود حرفی برای یک زمانی اخلاقی باشد و برای زمانی نه؟ اینجا دو چیز می‌توانند پاسخ‌گو باشند. یکی نظر به روند تکاملی امر اخلاقی و دیگری نظر به سرشت اصلاح‌گری اجتماعی که مقتضی اصلاحِ گام به گام است. 


یعنی چه؟ یعنی اینکه وقتی در یک جامعه‌ای زنان نه تنها ارث نمی‌بُردند بلکه به ارث بُرده‌ می‌شدند و ساختار آن جامعه مردسالارانه بوده، تعیین حق ارث برای زنان، یک گام اخلاقی و رو به جلو در اصلاحِ ساختارهای اجتماعی است. یعنی با نظر به آن زمینه‌ی تاریخی، این اقدام، اقدامی کاملا اخلاقی و اصلاح‌گرانه بوده است. اما آیا باید در همین‌جا متوقف شد؟ یعنی آیا نباید به روند و فرآیند اندیشید و گفت: آنچه در متن دینی می‌بینیم یک روندِ رو به جلو در مسیر نفیِ هر گونه تبعیض بوده است و ما باید با اتکا به درک اخلاقی خود به این روند و فرایند تداوم بخشیم و هر گونه تبعیض و نابرابری را مغایر با خواسته‌ی خدا بدانیم؟


بعد پرسش دیگری گریبانت را می‌گیرد. اگر این ترازوی درونی من قابل اعتماد است، پس اساساً چه نیازی به دین وجود دارد؟ پاسخ این است که آدم‌ها بدون دین هم می‌فهمند که چه کاری اخلاقی و چه کاری غیر اخلاقی است. اصلاً دین برای شناساندن بد و خوب اخلاقی نیامده است. اخلاق، مستقل از دین و امری پیشادینی است. دین البته با معرفی یک ناظر آرمانی که خداوند است و با تذکر پیوسته به ما که در جهانی زندگی می‌کنیم که ذره‌ای نیک و بد در آن گمشدنی نیست، می‌تواند به اخلاقی زیستن ما کمک شایانی کند. از همه مهم‌تر، دین‌ورزی می‌تواند ما را از خودپروایی به دیگرپروایی سوق دهد و می‌دانیم که خودپروایی چقدر مانع و مزاحم زندگی اخلاقی است. یعنی دین در خدمت اخلاقی زیستن است و بنا نیست نهادی در برابر اخلاق باشد. 


اما آیا کارکرد دین تنها همین است؟ همین که انگیزه‌ی اخلاقی زیستن را در ما تقویت کند؟ پاسخ منفی است. دین، سامان‌بخشِ ارتباط ما با آن کانون مقدس و خیر اعلی است. اصلاً اساسی‌ترین کارکرد دین همین است که ما را از تنگنای زندگی مادی و دنیوی به ساحتی بی‌اندازه گشوده، روشن و متعالی عبور دهد.


اما آیا این حرف‌ها و پاسخ‌ها، دلیلی از خود متون دینی دارند؟ البته که نه. چون اساساً پرسش، پرسشی درون دینی نبوده است که برای پاسخ به آن ناگزیر از استناد به تکه‌هایی از متون دینی باشیم. پاسخ ناگزیر باید از جنس پرسش باشد. اگر چه می‌توان اشارات و قرائنی از مجموعه متون دینی به سود این تقریر یافت و در میان نهاد، اما پاسخ اساسا سرشت فلسفی دارد.


ولی آیا اغلب دینداران می‌توانند بدون آنکه دلایل صریح و روشنی از خودِ متن دینی داشته باشند، به چنین نگاهی تن دهند؟


[این نوشته از تحقیقات ممتاز و سودمند آقای دکتر ابوالقاسم فنایی الهام گرفته است. برای فهم کامل‌تر جوانب این بحث، مراجعه به کتاب "دین در ترازوی اخلاق" و "اخلاق دین‌شناسی" ایشان بسیار راه‌گشاست.]