عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

«بیکاره‌ی خداباره»

«وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»(عنکبوت، ۶۴)

«این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است. اى کاش مى‌دانستند.»


در چهار موضع از قرآن آمده است که حقیقتِ دنیا، سرگرمی و بازیچه است(انعام ۳۲، عنکبوت ۶۴، حدید ۲۰، محمد ۳۶). مولانا به این مضمون و آیات ناظر به آن توجه ویژه‌ای دارد و برای او واجد دلالت‌های دیده‌گشایی است. نخست اینکه می‌گوید اگر شما مشغولِ دنیا شوید، در حقیقت مشغول بازیچه شده‌اید. کار اصلی خود را وانهاده و به بازی دل خوش کرده‌اید. دیگر اینکه اشتغال به دنیا نشانه‌‌ی نابالغی‌ است. کودکانند که شب و روز سرگرم بازی‌اند. انسان بالغ، اگر چه حظ خود را از بازی و سرگرمی می‌بَرد، اما کار و اشتغال اصلی خود را از یاد نمی‌بَرد.


خلق اطفالند جز مست خدا

نیست بالغ جز رهیده از هوا

گفت: دنیا لهو و لعب است و شما

کودکیت و راست فرماید خدا

از لَعِب بیرون نرفتی کودکی

بی‌ذکاتِ روح کی باشی ذکی؟

(مثنوی، دفتر اول)[ذکات:‌ سربُریدن، ذکی: تیزهوش]


مولانا اشاره‌ی لطیفی به معنای بازی دارد. می‌گوید کودکان در بازی‌های خود می‌فروشند و می‌خرند و کسب می‌کنند. اما غروب که شد و می‌خواهند به خانه بازگردند هیچ چیز همراهشان نیست. کسب‌های اهل دنیا هم شبیه کاسبیِ کودکان در بازی‌های بینِ خودشان است. ظاهر آن کسب است و توأم با سرخوشی، اما به وقت بازگشت به خانه است که درمی‌‌یابند هیچ حقیقتی در آن کسب ظاهر نبوده است.


حق تعالی گفت کین کسب جهان

پیش آن کسب است لَعب کودکان

(مثنوی، دفتر دوم)


زین لعِب خواندست دنیا را خدا

کاین جزا لَعبست پیش آن جزا

(مثنوی، دفتر چهارم)


نی شنیدی إنما الدنیا لَعِب؟

باز دادی رخت و گشتی مُرتعِب

(مثنوی، دفتر ششم)[مرتعب: هراسان]


انسانِ بالغ از نظر مولانا کسی است که فرق میان کسب ناشی از بازی و کسب ناشی از کار را می‌داند. بالغ کسی است که درمی‌یابد زدوبندها و رونق و کساد بازارها، چیزی بیش از بازی‌های کودکانه نیستند.


انگار وقتی از چشم‌انداز معنوی به جوش‌وخروش‌های دنیوی می‌نگریم چیزی جز بازی‌های کودکانه نمی‌یابیم. اینجاست که مولانا اشاره می‌کند تنها کارِ اصلی انسان جستجوی خداست و هر چه جز جستجوی اوست، بازیچه است:


کار او دارد که حق را شد مُرید

بهر کار او ز هر کاری بُرید


دیگران چون کودکان این روز چند

تا شب تَرحال بازی می‌کنند

(مثنوی، دفتر ششم)[تَرحال: کوچیدن]


مُرید یعنی خواهنده و جستجوگر. تنها کسانی به کار مشغولند که در پی خدا می‌روند، باقی فریفته‌ی بازی‌اند.


در نگاه مولانا آنان که به غیر خدا سرگرمند، اگر چه به پندار خود مشغول کارند، اما در حقیقت بیکاره‌اند و آنان که نقد عمر و زندگی خود را صرف خدا می‌کنند، اگر چه در چشم اهل دنیا، بی‌کاره‌اند، اما کار، کارِ آنهاست.


مولانا خود را از این دسته و تبار می‌دانست. کسی که خود را از سرگرمی‌ها و بازی‌های دنیوی فارغ کرده و در چشم اهل‌ظاهر بی‌کاره است، اما تمام دل و تمام جان خود را به خداوند پیشکش کرده که اصلِ کار است:


کار من اینست که کاریم نیست

عاشقم از عشق تو عاریم نیست

-

می‌گوید آدمی جز عشق ورزیدن کار دیگری در این هستی ندارد:


بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم

بجز عشق به جز عشق دگر کار نداریم


مولانا به کار و بازی از این منظر می‌نگرد. هر که در پی خداست، باکار است و هر که در پی دنیا است بیکار. به تعبیر استاد عزیز، آقای دکتر ایرج رضایی، مولانا «بی‌کاره‌ی خداباره» است.


تا بدانی هر که را یزدان بخواند

از همه کار جهان بی‌کار ماند


هر که را باشد ز یزدان کار و بار

یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار

(مثنوی، دفتر اول)