عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

احوال‌پُرسی

بهتر بود آدم‌ها اینطوری حال هم را می‌پرسیدند:


آسمان دل شما چه شکلیه امروز؟


اونوقت پاسخ‌ها می‌تونست تنوع بیشتر داشته باشه. از طیف معنایی گسترده‌‌تری برخوردار باشه.


مثلا می‌‌شد جواب داد:


آسمان دل من الان صافِ صافِ... آفتاب اصلا پنهون‌کاری نمی‌کنه و خیلی یله و سخاوتمند می‌تابه. البته خیلی شور و هیجان هم نداره و مجموعا مقتضای حال ما رو هم لحاظ می‌کنه. با یه رِفق و ملایمتی می‌تابه. 


یا می‌شد جواب داد:


آسمان دل من الان ابر و بادیه. از باران خبری نیست. ابرها هم خیلی تیره نیستند. سرگرم رفت و آمدند. یه سرخوشی شیرینی.


یا می‌شد جواب داد:


آسمان دل من پوشیده از ابرهای بارور از بارانه. هنوز تولدی رخ نداده. اما حس میشه که موعد اومدن فوج فوجِ قطره‌ها نزدیکه. انگار در تب و تاب زایمانه.


یا جواب داد:


آسمان دل من دلگیر و اخمو است. نه تابشی هست و نه بارشی. و نه حتی بادی. فقط ابرهای مغموم که تازه بین‌شون فاصله‌ای هم نیست. کل فضا را گرفتن.


یا می‌شد گفت:


هوا ابری است، اما سنگین نیست. یه وزنِ سبکی داره. ابرها بیشتر در حال شیطنت و بازیگوشی‌ان. آفتابکی هم گه‌گاه چهره‌نما می‌شه. انگار قهر نیست، ولی دوست نداره خیلی آفتابی بشه.


و حتی می‌شد جواب داد:


آسمان اصلا دیده نمیشه. یعنی یورش بی‌امان باران، اجازه دیدن نمی‌ده. انگار ابرها دست به شورش سراسری زدن. انگار این آسمان، اون آسمانِ پیش‌بینی‌پذیرِ سابق نیست. انگار انقلاب شده. صدای الله اکبر میاد از همه‌ی بام‌ها. صدای غرّش شلاقی باران. انقلاب شده توی آسمان. یا شاید هم نه، به سوگ عزیزی نشسته آسمان. سیاه‌پوش و گریان.


البته این حرف تازه‌ای نیست. شاعران اینطوری احوال‌پرسی می‌کنن. مثلاً هوشنگ ابتهاج میگه:


«آسمان تو چه رنگ است امروز؟ آفتابی است هوا یا گرفته است هنوز؟»


یا اخوان ثالث اینطوری جواب میده:


«ابرهای همه عالَم شب و روز

در دلم می‌گریند»