دوستان از خیلی چیزها با هم حرف میزنند. از آب و هوا، از ترافیک و گرانی تا سیاست و الاهیات. اما معنای زیرین اغلب حرفهایشان انگار این است:
بیا اضطراب جهان را با هم قسمت کنیم.
مثل وقتی که در شبِ جنگل با خودمان بلندبلند حرف میزنیم تا بر هراسمان غلبه کنیم. اگر دو نفر هم باشیم به همین ترتیب. اطمینان از اینکه کس دیگری هم در این شب جنگل با توست، اندک تسلایی است. اغلب اوقات آنچه میگوییم اهمیت اساسی را ندارد. همینکه میگوییم و میشنویم مهم است. شب است. جنگل است. منزل بس خطرناک و مقصد ناپدید است. باید چیزی گفت. چیزی شنید.
زبان حال خیلی از گفتگوها این است.