عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

به من چه

وقت خواب است که به او می‌گویم: دخترم دوستت دارم. با اوقات‌تلخی می‌گوید: به من چه!

البته چون کمی از من دلخور است جواب تلخ می‌دهد. آخر این وقت شب که نمی‌شود بال مرغ کباب کرد.

اما راست می‌گوید. حرفی بی‌اندازه مهم است. اینکه من دوستش دارم ربط چندانی به او ندارد. دوست داشتن من تکلیفی را متوجه او نمی‌کند. حالی جوشیده از طبیعت پدری من است. حق ندارم دوست داشتنم را دستمایه‌ای کنم برای مهرطلبی. 

خطای فاحشی که اغلب عاشقان در طول تاریخ گرفتار آن بوده‌اند همین است. شاعران شهیر ما هم از این خطا و خودبینی مصون نبوده‌اند. معشوقه را سرزنش کرده‌اند که چرا به ما بی‌اعتناست و محبت ما را بی‌پاسخ می‌‌گذارد. سنگدل است و بی‌رحم است و بی‌وفا است و فلان. شاعر عاشقِ عزیز، اینکه تو کسی را دوست داری انتخاب توست. نابه‌جا است که بخواهی محبوب هم واکنشی مشابه نشان دهد. ابراز پیوسته‌ی عشق به کسی که دلبسته‌ی ما نیست، نادیده گرفتن حریم شخصی اوست و سطحی از تجاوز به عُنف.


آلن دوباتن چه خوب گفته:


«نمی‌توان معشوقی را سرزنش کرد که چرا عاشق نمی‌شود، چون این موضعی است فراتر از گزینش و لاجرم مسئولیت او... طمع‌ام ‌در نیاز به دوست داشته شدن، تازه اکنون که دیگر پاسخ متقابلی نداشت، افزون شده بود. من با نیازم تنها مانده بودم، بی‌دفاع، فرای قانون، و در تمنایم برای "دوستم بدار" آخر به چه دلیل؟ فقط به بهانه‌ی ناکافی و پیش‌پاافتاده‌ی "چون من دوستت دارم»(جستارهایی در باب عشق، ترجمه گلی امامی)