عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

خیره به خورشید؟

اروین یالوم در کتاب «خیره به خورشید» می‌کوشد منظری برابر ما بگشاید تا بر «هراس از مرگ» فائق آییم. یکی از حرف‌هایش این است که ما مرگ را تجربه نمی‌کنیم. مرگ را تجربه نمی‌کنیم چرا که به تعبیر او، مرگ، پایان آگاهی است و خود به آستانه‌ی آگاهی ما درنمی‌آید. از لوکرتیوس نقل می‌کند: «جایی که من هستم، مرگ نیست؛ آنجا که مرگ هست، من نیستم. پس مرگ برای من هیچ است.»


نکته‌ی دیگری نیز می‌گوید و آن اینکه بخش عمده‌ی هراس ما از مرگ، ناشی از زندگی نازیسته است. می‌‌گوید کسانی که به تمام و کمال زیسته‌اند، هراس بسیار کمتری از مرگ دارند، چرا که انگار امر نیمه‌کاره‌ای فراپشت ندارند: «کار با افراد محتضر به من آموخته که اضطراب مرگ ارتباط مستقیمی با میزان "زندگی نازیسته" دارد. کسانی که احساس می‌کنند زندگی‌شان را تمام و کمال زیسته‌اند و توانایی‌ها و سرنوشتشان را به انجام رسانده‌اند، در مواجهه با مرگ هراس کمتری دارند.»


اما به چشم من کوشش اروین یالوم چندان کامیاب نیست. سهم بزرگی از مرگ‌هراسی را آگاهی از «مرگِ دیگری» بر دوش دارد. آگاهی از مرگ دیگری ما را می‌آزارد چرا که از حضور کسانی محروم می‌کند که هویت زندگی خود را وامدار آنانیم. درست است که شاید مرگ خود را تجربه نکنیم، اما مرگِ دیگری، تجربه‌‌ی زنده‌ی مرگ خویشتن است. ما انسان‌ها بیش از آنکه از مرگ خود بهراسیم، از مرگ عزیزان‌مان در هراسیم. مرگ دیگری ما را با یک «هرگز» مواجه می‌کند و هضم این «هرگز»، طاقت‌سوز است.


جنبه‌ی دیگری نیز هراس ‌ما از مرگ دارد و آن هم توجه به اثری است که مرگ ما در زندگی کسان دیگر می‌گذارد. به ویژه آنان که در طول زندگی مشمول حمایت و مراقبت ما هستند و یا تعلق عاطفی بسیاری به ما دارند. آگاهی از مرگ، تلخ‌کام‌مان می‌کند، نه از آن‌رو که می‌میریم، بلکه از آن‌رو که مرگ ما را بازمی‌دارد تا به مراقبت از آنان که دوست می‌داریم ادامه دهیم. 


به گمان من برای انسان، که موجودی بیشتر عاطفی است تا اندیشه‌ورز، این دو پیامد مرگ، بسیار ناگوارند و نکته‌سنجی‌های اپیکور و نیچه و دیگران در این دو زمینه کارساز نیستند.


اروین یالوم از «لاروشفوکو» نقل می‌‌کند که «نمی‌توان چشم در چشم خورشید یا مرگ دوخت» و بعد با لاروشفوکو مخالفت می‌کند و می‌نویسد: 


«یکراست به خورشید خیره شوید؛ به جایگاه خود در هستی بی‌چشمک زدن نگاه کنید؛ بکوشید بدون نرده‌های حفاظتی که بسیاری از مذاهب ارائه می‌دهند زندگی کنید- یعنی شکلی از تداوم، فناناپذیری، یا تناسخ، که همه‌ی آنها قطعیت مرگ را انکار می‌کنند. فکر می‌کنم می‌توانیم بدون این حفاظ‌ها به سر بریم و با تامس هاردی موافقم که می‌گوید: "اگر راهی برای بهتر وجود داشته باشد، مستلزم آن است که به بدتر خیره شویم."»


اگر توضیحات اروین یالوم می‌توانست آن دو نگرانی را که ذکر کردم به نحوی رفع کند، من هم با او در سودمندی خیره شدن به مرگ، موافق می‌شدم. به گمانم عجالتاً شرط احتیاط این است که چندان به خورشید مرگ، خیره نشویم.