عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

روح فقیرانه

لطف کمی نیست. بعد از یک عرق‌ریزان حسابی و در حالی که تن، در رخوت و خاموشی است و می‌روی تا لباس‌های ورزشی‌ات را بکَنی، یک وعده غذای جان نیز سرپایی تناول کنی. خوش‌اقبالی می‌خواهد. مربی ورزش، آشنا با اقلیمِ جان است. کتاب‌های پرتعدادی نخوانده، اما آنها را که خوانده، به جانِ خود آغشته. فقراتی از هر کتاب را در حفظ دارد. این بار قبل از خداحافظی فرازهایی از کتاب «بهترین تاجر دنیا» را می‌خواند. در خطوط چهره‌اش نشانی از ذوق‌زدگی و آن شور و حرارتی که در اغلب گویندگان مضامین معنوی وجود دارد، نیست. چهره و لحن سخن، سرد و عاری از فریبندگی است. هر چه هست انرژی مستقل کلمات است. اما خیال می‌کنم خستگی و وارفتگی تن و نیز نامنتظره بودن، کمک می‌کنند تا کلمات به آسانی تا بُن جان،‌ راه باز کنند. به خانه که باز می‌گردم کتاب را از فیدیبو می‌خرم. اما آن ترجمه‌ای نیست که شنیدم. ترجمه چندان دلچسب نیست، اما همین را یافتم:


«از امروز به بعد، بر هر چیزی با نهایت عشق خواهم نگریست، و احساس خواهم کرد که دیگر بار زاده شده‌‌ام! آفتاب را دوست خواهم داشت، زیرا استخوان‌هایم را گرما می‌بخشد؛ اما به همان اندازه نیز باران را دوست خواهم داشت، زیرا روحم را صفا می‌بخشد. نور را دوست خواهم داشت، زیرا مسیرم را روشن و تابناک می‌سازد و آن را به من نشان می‌دهد؛ اما به همان نسبت نیز تاریکی را دوست خواهم داشت، زیرا به من اجازه خواهد داد که نظاره‌گر ستارگان باشم. به سعادت و نیکبختی خوشامد خواهم گفت، زیرا که قلبم را گشایش می‌بخشد؛ اما به همان میزان نیز، اندوه و تأثر را تحمل خواهم کرد، زیرا دریچه روحم را می‌گشاید...

انسان‌ها را به هر شکل که باشند، دوست خواهم داشت، زیرا هر یک، دارای صفاتی هستند که سزاوار تحسین آدمی است، حتی اگر این صفات، پنهان باشند.

جاه‌طلبان را دوست خواهم داشت، زیرا می‌توانند به من الهام ببخشند. پاک‌باختگان و شکست‌خوردگان را نیز به نوبه خود دوست خواهم داشت، زیرا می‌توانند دروسی عبرت‌انگیز به من بیاموزند. فرمانروایان را دوست خواهم داشت، زیرا هیچ چیز مگر موجوداتی بشری نیستند؛ بدانسان نیز انسان‌های فروافتاده و ملایم را دوست خواهم داشت، زیرا ماهیتی الاهی دارند. ثروتمندان را دوست خواهم داشت، زیرا افرادی تنها و بی‌کس‌اند؛ فقرا و تهی‌دستان را نیز دوست خواهم داشت، زیرا شمارشان بسیار زیاد است. جوانان را دوست خواهم داشت، زیرا جسورند، و همان اندازه سالخوردگان را دوست خواهم داشت، زیرا خِرَد و حکمت به دیگران اعطا می‌کنند.»(بزرگ‌ترین فروشنده‌ دنیا، اگ ماندینو، ترجمه فریده مهدوی دامغانی، نشر تیر)


وقتی گفت: «ثروتمندان را دوست خواهم داشت، زیرا افرادی تنها و بی‌کس‌اند»، تجربه‌ی خود را نیز افزود:‌ «واقعاً همین‌طور است. ثروتمندان اغلب تنها و بی‌کس‌اند.»

حالا که این فراز را می‌خوانم جهت درخشان دیگری نیز چشمم را گرفته است. می‌گوید فرادستان و حاکمان را دوست دارم چون موجوداتی کاملاً بشری‌اند و فروافتادگانِ نرم‌خو را دوست دارم چرا که ماهیتی الاهی دارند. چه حرفِ روشن زیبایی! گروهی را می‌شود دوست داشت چرا که به رغم آن نخوت و وهمی که در سر دارند و بالادستانه به ما می‌نگرند، نیک می‌دانیم که در ابعاد انسانی همانندیم. و فرودستان نرم‌خو را می‌شود دوست ‌داشت که به جهتِ افتادگی و ملایمت، خصلتی الوهی دارند. چه خوش گفته است مسیح: «نیک‌بخت آنان که روحِ فقیرانه دارند، چه ملکوت آسمان‌ها از آن ایشان است.»