گفتی که تو در میان نباشی
آن گفت تو هست عین قرآن
کاری که کنی تو در میان نی
آن کرده حق بود یقین دان
(غزلیات شمس)
بر مبنای این ابیات، میتوان نظر مولانا را در خصوص ماهیت وحی دانست. انسانها هر چه میگویند و هر چه میکنند، گفته و کردهی خودشان است. اما وقتی با وارهیدن از حصار خودخواهی و مرزهای محدودکنندهی «من» به فراتر از خویش میروند و به اقلیمی قدم میگذارند که آنجا خبری از ما و من نیست، آنچه بر زبانشان جاری میشود کلام خداست.
«گفتی که تو در میان نباشی»، یعنی سخن گفتنی که در غیاب «من» اتفاق میافتد، عینِ قرآن است. «کاری که کنی تو در میان نی»، یعنی عملی که در غیبتِ «تو» واقع میشود، عینِ عملِ خداست.
این اندیشه، از مهمترین عناصر جهاننگری عرفانی است. گاهی حرف میزنیم و از حرفمان بوی «ما و من» میآید. گاهی حرف میزنیم و از حرفمان بوی خدا میآید. گاهی نیز چنان از خود سررفته یا فرارفتهایم که آنچه میگوییم عینِ نَفَس حق است.
بهترین تمثیل برای فهم این سخن، تمثیل نی و شخصِ نایی است. نی، وقتی بیگره باشد و بر لب شخصِ نایی قرار بگیرد، هر صدایی که از آن خارج میشود به یک اعتبار صدای نی است و به یک اعتبار صدای شخصِ نایی.