خواجه عبدالله انصاری در وقت سماع و مجلس میگفت: «خدایا غفلتی روزی ما کن تا به آن زندگی کنیم.»(صوم القلب، عماربن یاسر)
حرف بلندی است. گاهی باید از خدا غفلت طلب کرد تا زندگی اینجهانی ما سامان بگیرد. گاهی باید از خدا خواست تا با ارزانی داشتن غفلت، به ما امکان بازی کردن در این سراچهی پندار را بدهد. اگر آدمها همواره به این سخنِ درست گوش میسپردند که: «سودائیان عالَم پندار را بگو / سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی است»، دیگر چه کسی فریب مشغولیتهای روزمره را میخورد.
ابولحسن خرقانی گفته است: «این غفلت در حقِ خلق رحمت است که اگر چند ذرهیی آگاه شوند بسوزند.»(نوشته بر دریا)
مولانا میگفت:
«عالم به غفلت قایم است، اگر غفلت نباشد این عالم نمانَد...آدمی از کوچکی که نشو و نما گرفته است، بواسطهی غفلت بوده است، و الّا هرگز نبالیدی و بزرگ نشدی. و چه گویم دنیایی که قوام او و ستون او غفلت است.»(فیه ما فیه)
بهاء ولد میگفت: «غفلت اگر نبودی، این جهان آبادان نبودی.»(معارف)
اگر بیبهره از غفلت باشیم، فریب نمیخوریم و اگر فریب نخوریم، زندگی از جنبش باز خواهد ایستاد.