نوشته است:
«بعد از دوازده سال رفیقم همسرم عزیزترین آدم زندگیم رو ١١ ماهه در اثر سرطان کولون از دست دادم. یه جوری که انگار هر دو مُردیم و هر دو در دنیای جدیدی جدا از هم داریم به زندگی ادامه میدیم. اون در ٣٧ سالگی و من در ٣٥. من میخوام یاد بگیرم درست از این غم عبور کنم... با این دلتنگی چه کنم؟ ما با هم درس خوندیم. بزرگ شدیم. سفر رفتیم. کار کردیم. خندیدیم. رفاقت کردیم. با این حجم بینهایت دلتنگی چه کنم؟»
پاسخ:
به گمان من هیچ راهی برای عبور از این غم نیست. زندگی دیگر قادر نیست حفرهای را که در قلب شما ایجاد کرده، چاره کند و چینی شکستهی روح را بند بزند. «چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است». چیز جایگزینی هم که بتواند به تمامی التیامبخشی کند در چنته ندارد. تنها یک راه میماند برای ادامه دادن. و این راه درست را روزی یکی از دوستان دلآگاه در پاسخ به پارگیهای دلم نوشت:
«زندگی چیز بیشتری ندارد که به ما بدهد
ماییم که باید سخاوتمند باشیم
و ذره ذرهی قلبمان را خرج این زندگی تهیدست کنیم.»
باید تمام پارگیهای دل را به زندگی بخشید. تنها راه و بهترین راه.