عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

ایرانِ سیل‌زده و تمرین عشق

لب ببند و کفِّ پر زر بر گشا

بخل تن بگذار و پیش آور سخا

(مثنوی/دفتر دوم)


حدس می‌زنم مولانا این تعبیر نغز را از ابراهیم ادهم وام گرفته باشد:


کسی به ابراهیم بن ادهم گفت که مرا وصیّتی کن. ابراهیم ادهم به او گفت: «بسته بگشای و گشاده ببند.». پرسنده سخن را فهم نکرد و از معنای آن پرسید. عارف پاسخ داد: «کیسه‌ی بسته بگشای و زبان گشاده ببند.»(به نقل از تذکرة‌الاولیاء)


بسیاری از ما چنین حالتی داریم. زبان‌مان برای غمخواری و همدردی رسا است و دست‌های یاریگرمان بسته. آدم‌های بسیاری را دیده‌ام که در ستایش عشق و نوع‌دوستی بیانی بلیغ دارند اما نمی‌توانند بر بخل خود غلبه کنند.


عمدتاً به خطا تصور می‌کنیم که تنها انسان‌های متموّل و اصحاب زندگی‌های مرفه باید بذل و دهش کنند و خودمان را به این بهانه که بذل قسمتی از دارایی متوسط و معمولی‌مان تأثیر چشمگیری در احوال نیازمندان ندارد، معاف از انفاق می‌دانیم. قرآن کسانی را می‌ستاید که در همه وقت، چه در فراخی و چه در تنگنا، انفاق می‌کنند:


الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ(آل‌عمران/۱۳۴)؛ همانان که در فراخى و تنگى انفاق می‌کنند.


اگر عشق، چنانکه عارفان با ما می‌گفتند مستلزم عبور از خویش باشد، پله‌ی نخست آن غلبه بر حبّ مال است. کسی که قادر به بذل و بخشش مالی نیست چگونه می‌تواند به مرحله‌ی عشق راه یابد؟


اگر نتوان به دل دستور داد که عاشق شو، اما می‌توان خود را ملزم به مال‌بخشی کرد. وقتی جان ما به انفاق و داد و دهش خوگر شود، آرام آرام مستعد ارتفاع گرفتن تا عشق هم می‌شود. 


مولانا در دفتر پنجم مثنوی داستانی دیده‌گشا دارد. می‌گوید مردی در میان راهی نشسته بود و سخت می‌گریست. رهگذر بی‌نوایی او را دید و علت را جویا شد. مرد گفت سگ خوش‌رفتاری داشتم که روز برای من شکار می‌کرد و شب نگاهبانم بود و هم‌اکنون در حال مرگ است. رهگذر مسکین به او دلگرمی داد که صبر کند و به پاداش خدا دل ببندد. آنگاه از مرد گریان پرسید که این کیسه‌ی پُر که در دست داری چیست؟ مرد جواب داد: نان و غذا. گفت: پس چرا از این توشه‌ات به سگ نمی‌دهی؟ صاحب سگ گفت: دیگر تا این حد مهر و محبت ندارم. اشک چشم، رایگان است اما بدون پول، نمی‌توان نانی فراهم کرد.

احوال ما بی‌شباهت به این داستان نیست.


سیل روزهای اخیر که جمع بسیاری از هم‌وطنان ما را گرفتار و درمانده کرده است، موقعیت مناسبی است برای آنکه خودمان را ارزیابی کنیم. آیا به تأثر عاطفی از مشاهده‌ی تصاویر و اخبار مرتبط به این حوادث دلخراش اکتفا می‌کنیم یا بخشی از دارایی خود را با سیل‌زدگان قسمت می‌کنیم؟


چه خوب است اگر خود را به صفت «داد و دهش» بیاراییم و انفاق را به چشم ضرورتی برای بهروزی معنوی خود تلقی کنیم. چه خوب است اگر همه‌ی هم‌وطنان نیکوخصال، اعم از دانش‌آموز و دانشجو و کارگر و اقشار کم‌درآمد تا صاحبان سرمایه و توانگران، فارغ از میزان دارندگی و بهره‌مندی، قسمتی از دارایی خود به سیل‌زدگان اختصاص دهند. 


بذل و بخشش‌های مالی ما، غیر از تقویت پایه‌های همدلی و انسجام ملی، غیر از ترمیم خرابی‌ها و کاستن از آلام آسیب‌دیدگان، یک مزیت و حُسن بزرگ هم در بر دارد: تمرین عشق‌ ورزیدن!