عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

یاکریم

یکی از دو یاکریمی که روی شاخه‌ی کوچک درخت نارنگی حیاط، پهلو نهاده به هم شب را سحر می‌کردند، ناپدید شده است. اول فکر کردم شاید غیبتی یک روزه باشد. اتفاق است دیگر. شاید شب‌های دیگر به درخت برگردد. اما چند شب است که بازنیامده و تماشای یاکریم تنهاشده در این هوای سرد و بارانی، حس و حال غریبی دارد. یعنی چه اتفاقی افتاده؟ گرفتار گربه‌ای گرسنه یا پرنده‌ای شکاری شده؟ غذایی نیافته؟ یا آب و هوای سرد این روزها به او نساخته؟ چه می‌دانم. اصلاً از کجا معلوم یاکریم تنهاشده، دردمند باشد؟ از کجا معلوم جای خالی رفیقش را احساس کند؟ در این شرایط سیل‌زده‌ی مملکت که بسیاری از همنوعان من سوگوار یا بی‌خانمان شده‌اند، به ماجرای یاکریم‌ها فکر کردن، ممکن است نشان بی‌دردی باشد؟ یک‌جور احساسی‌گروی و رومانتیک‌بازی؟ نمی‌دانم. این سؤال‌های سمج، ول‌کُن نیستند. ولی هر چه هست، تماشای شاخه‌ی کوچکی که روزی شاهد دو یاکریم مهربان بود، حس غریبی دارد. ، هر چه هست، جای یک پرنده روی آن شاخه خالی است. هر چه هست، احساس می‌کنم نباید از کنار این واقعه، بی‌اعتنا گذشت. ماجرای خُردی نیست. به درازای ابد، غم دارد.