عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

دو نوع دینداری

می‌توان از دو نوع دینداری سخن گفت. در یکی دین، هدف و مقصد است و در دیگری راه و مسیر. در یکی همه چیز طفیلیِ دین‌اند و هر چیزی را می‌شود و باید قربانیِ حفظ حریم دیانت کرد و در دیگری دین، در خدمت انسان است و باید به نحوی تفسیر و اجرا شود که به کاستن آلام انسان و معنا‌بخشی به رنج‌های نازدودنی بینجامد.


در دینداری نوع اول با حمیّت، غیرت و حساسیت چشمگیری در برابر هتک مقدسات دینی و نقض مبرمات دیانت روبروییم.

در دینداری نوع دوم، انسان و حریم و حرمت او، آزادی و حقوق او، رنج‌ها و تنگناهای او محل اعتنای ویژه است و آنچه غیرت‌انگیز و حساسیت‌زا است جفا کردن به آدمیان و افزودن بر رنج‌های آنان است.


دیندار نوع اول عمدتاً حساس و غیور در برابر هتک مقدسات دینی است.

دیندار نوع دوم عمدتاً حساس و غیور در برابر رنج انسان‌هاست.


اولی نگران مقدسات است. طوفانی می‌شود وقتی می‌شنود روشنفکری دینی قرآن را قرائت نبوی از جهان دانسته یا رؤیای رسولانه. باور به نجات‌بخشی همه‌ی ادیان را کفری می‌داند که بنیاد دین را بر باد می‌دهد. دلگیر می‌شود وقتی می‌شنود بر خلاف احکام فقهی، زنی امامت جمعه و جماعت مردان را عهده‌دار شده است. نگران فتوایی است که پوشش سر و گردن را برای زنان واجب نمی‌داند. خشمگین از کشیدن کاریکاتور پیامبر یا طعنه به خلفا و یاران پیامبر یا امامان معصوم است. حمیت او متوجه بدحجابی یا آوازخواندن زنان در برابر نامحرم و یا روابط خارج از محدوده‌ی شرعی زن و مرد و یا استفاده از آلات موسیقی در محافل دینی است. شدیداً متأثر و دردمند می‌شود که در کدام برنامه‌ی تلویزیونی یا یادداشت و مقاله‌‌ای عصمت نبی نقد شده یا تأویل و تعبیری مغایر با رأی رایج عموم مسلمانان عرضه شده است. در این نگاه، حرمت کعبه و مساجد، مناسک دینی، آراء مورد اجماع، فراتر از جان، آبرو و آزادی انسان‌هاست. در این نگاه، نقض اصول اجماعی و هتک مقدسات دین بیشتر شایسته‌ی نگرانی و اعتراض است تا نابرابری و ظلم و جفا به آدمی. آمار خشونت‌های خانگی به اندازه‌ی آمار روزه‌خواری آزارنده نیست.


دومی نگران انسان است. پروای جان، آزادی و آبروی آدمیان را دارد. به فغان می‌آید وقتی کسی را بی‌گناه و بدون دادرسی عادلانه به زندان کرده‌اند. به نابرابری مذهبی یا جنسیتی اعتراض می‌کند. به حق آدمی فکر می‌کند. به اینکه هیچ مردی حق کتک‌کاری همسر خود را ندارد. هیچ پدری حق اجبار دختر خود را به ازدواج ندارد و یا نباید به اجبار مانع از ازدواج دختر خود با کسی شود. آنقدر جسارت و شهامت دارد که آن دسته از فتاوای فقهی را که متضمن نابرابری‌اند نقد کند. نابرابری زن و مرد در ازدواج و طلاق و حضانت و ارث و شهادت و دیات و قصاص و تصدی مناصب اجتماعی. نابرابری مذهبی که در آن صاحبان دیگر فِرَق و مذاهب نمی‌توانند آزادانه به بایسته‌های آیینی خود عمل کنند. به حقوق متهم، حقوق زندانی، حقوق مخالف و حقوق خداناباوران می‌اندیشد. به حق برابر «دیگرانی» که شبیه او نیستند. برای او جان، برابری و آزادی آدمیان از هر امر مقدسی مهم‌تر است. اساساً مقدسات تا آنجا مقدسند که پاسدار حرمت و آزادی و حقوق آدمی باشند. در این نگاه، خدا را از رهگذر خلق می‌توان دوست داشت و پرستید. با اعتنا به آلام دیگران و با شفقت‌ورزی بی‌حد و مرز به انسان‌ها می‌توان به خدا تقرّب جست. خدا در برابر انسان نیست. در قلبِ آدمی است.


در دینداری نوع اول، حفظ قدسیت، ثبات و حقانیت انحصاری دین محل غیرت و حمیت است. حفظ دین دقیقاً به همان مختصاتی که در آغاز و میان نخستین ملتزمان به آن دین دیده می‌شد. باور به اینکه تنها و تنها راه رستگاری، گرویدن به دینی خاص است. باور به اینکه عقل و شهودهای اخلاقی آدمیان اعتبار مستقلی ندارد مگر اینکه سازگار با دریافت‌های آنان از دین باشد. دینداران نوع اول با حسرت و دریغ به گذشته‌ی مجدآمیز خود می‌نگرند و در سر سودای فردایی را می‌پرورانند که دین‌شان بر سرتاسر گیتی سلطه و سیطره پیدا کند.


در دینداری نوع دوم، دین، ظرفیت ارزشمندی است برای دستیابی آدمیان به حیاتی روحانی و معنامند. از آنجا که خدا عادل و نیک‌خواه و اخلاقی است، اراده و خواسته‌ی او هم موافق با درک عمومی انسان‌ها از عدالت و امر اخلاقی است. پس هر کجا با امری مغایر با دریافت امروزین ما از عدالت و اخلاق مواجه بودیم، می‌فهمیم که با پدیده‌‌ای تاریخ‌مند روبروییم که خواسته‌ی ابدی خداوند نیست. خدا منزه از آن است که به نابرابری و بی‌اخلاقی حکم کند. در این تلقّی، خدا را از رهگذر دادپیشگی و شفقت‌ورزی می‌توان جستجو کرد و عصاره‌ی پیام دین «معنا» و «محبت» است. هر دینی که بتواند به زندگی معنوی‌تر و روابط انسانی مهرآمیزتر راهبر شود، رسالت خود را به انجام رسانده است.


انگار در طول تاریخ دیانت، غلبه با دسته‌ی اول بوده است.