دکتر ایرج شهبازی در یادداشتی تلگرامی تأملی بر توصیهی رایج «قضاوت نکنیم» داشتهاند. به تصور ایشان نباید و نمیتوان به کلّی از «قضاوت کردن» پرهیز کرد. آنچه شایستهی پرهیز است قضاوتهای سطحی و بیپایه است و نه نفسِ قضاوت کردن.
اما تا آنجا که من میفهمم منظور از «قضاوت نکنیم» پرهیز از قضاوت و ارزیابیِ علمی، قضایی، فنّی و ادبی و... نیست، بلکه عموماً در جایی با این هشدار روبرو میشویم که در پیِ قضاوت اخلاقی برمیآییم.
در قضاوت اخلاقی نیز بعید است مُراد گوینده کنارهگیری از محکومیت یک جنایت یا فعل واضحاً غیراخلاقی است. مثلاً نشنیدهایم که در برابر جنایت فاش و بزهِ صریح، کسی به ما بگوید: قضاوت نکن، محکوم نکن!
در تداول زبانی عمدتاً وقتی به خودداری از قضاوت اخلاقی توصیه میکنیم که از کم و کیف ماجرا و فرآیند منتهی به یک اقدام، بیخبریم.
«قضاوت نکن!» در چنین مواضعی گفته میشود. یعنی نباید صِرفاً با نظر به «نتیجه» و غفلت از «فرآیند»، به داوری اخلاقی نشست. دزدی نکوهیده است و بعید است کسی از محکوم کردن سرقت ما را بازدارد. آنچه بازداشتنی است تخفیف شأن انسانی سارق و فرد خطاکار است.
در این خصوص باید قایل به تفکیک فعل از فاعل شد. فعل ارتکابی میتواند خطا باشد و شایستهی نکوهش، اما شأن انسانی و اخلاقی مرتکب را نمیشود داوری کرد. یعنی نمیتوانیم با استناد به افعال ناروا و اعمال پُرخطای فردی، بر شقاوت روح و حقارتِ جان او حُکم کنیم.
به نظر میرسد وقتی معلمان اخلاق و فرزانگان دیدهور، داوری و قضاوت کردن را محکوم میکنند، مُرادشان اولاً داوری اخلاقی است و نه داوری و ارزیابیهای حقوقی و علمی و قضایی و... و ثانیاً داوری اخلاقی در خصوص شأن اخلاقی فرد انسانی یا همان فاعل اخلاقی است؛ و نه داوری اخلاقی در خصوص فعل ارتکابی.
گاندی و بسیاری دیگر از معلمان اخلاق و فضیلت، به ما گفتهاند تنها باید از خطا و گناه متنفر باشیم و نه از خطاکاران و گنهکاران. تنفر از فرد خاطی و گنهکار، محصول داوری اخلاقی و ارزشی در رابطه با فاعل اخلاقی است و نه داوری در خصوص فعل ارتکابی.
«همواره خود را ناتوان از احساس تنفر نسبت به هر موجودی نگاه داشتهام... اما از پلیدی، هر کجا که باشد، متنفرم.»(گزینهی گفتارهای گاندی، ترجمهی مهشید میرمعزی، نشر ثالث)
اما چرا مُجاز به داوری اخلاقی انسانها نیستیم؟
(۱) درست است که فعل سرزده، مذموم و نکوهیده است، اما معلوم نیست ارتکاب این فعل، به رذالت درونی و کمبهاشدن روح فرد بینجامد. چه بسیار گنهکارانی که گناهشان موجب عذرآوری، شکستهدلی و فروتنیشان شده است و به تنبّه و هوشیاری و بیداریشان انجامیده است.
(۲) رفتارهای ما محصول شبکهی پیچیدهای از علل و عوامل است. اگر توجه کنیم که عوامل متعددی دخالت داشتهاند تا فردی به رفتاری خطا اقدام کند و انتخاب عامدانه و گزینش بدخواهانه، تنها یکی از عوامل دخیل است، آن وقت، به رغم نکوهش فعل خطا و داوری در خصوص آن، از محکوم کردن اخلاقی فرد گناهکار، پرهیز میکنیم. داوری اخلاقی در خصوص شخصیت خطاکاران، وقتی رخ میدهد که از سرگذشت پُرفراز و نشیب فرد مرتکب، غفلت کنیم و سهم عوامل خارج از اختیار فرد را نادیده بگیریم.
(۳) هیچ انسانی را نباید تنها بر اساس بُرههای از زندگیاش ارزیابی کرد. آیندهی ما و دیگران نامعلوم است و روشن نیست در ادامهی مسیر و خصوصاً در پایان راه، چه وضعیت اخلاقیای خواهیم داشت. محکوم کردن اخلاقی کسی مستلزم آن است که از آیندهی او و روندی که پیشرو دارد آگاهی حاصل کنیم و محدودیتهای دانشی ما چنین امکانی را به ما نمیدهند. نمیتوان بر مبنای لحظهای از زندگی یک انسان، در خصوص وضعیت اخلاقی کلّی او داوری داشت.
(۴) محکوم کردن اخلاقی دیگران، نه تنها به بهبود وضعشان منتهی نمیشود که تنها مایهی سرخوردگی، نومیدی و احساس حقارت فرد مرتکب میگردد؛ از دیگر سو، ما را نیز از محبت کردن و مهر ورزیدن باز میدارد. داوری اخلاقی در باب دیگران، انرژیسوز است.
(۵) ما زمانی به داوری کردن در خصوص ارزش اخلاقی دیگران روی میآوریم که نسبت به ضعفها، خطاها و گناهان خود غفلت کرده باشیم. آنکه خودآگاهی ژرفی داشته باشد، داوری در باب خود و ملاحظهی خطاهای خویش، او را از داوری در باب دیگران باز میدارد.
به نظر میرسد پرهیز از «قضاوت کردن»، به منظور حفظ همدلی میان آدمیان و از یاد نبُردن سرشت مشترک انسانی است. قضاوت کردن نه تنها ما را از فهم یکدیگر محروم میکند که فرصتِ دوست داشتن را نیز میستاند. پرهیز از قضاوت کردن، به معنی انفعال و انزوای اجتماعی نیست. آدمها میتوانند اقدامات ناصواب و نهادهای اجتماعی را نقد کنند، اما تمرکز بر خطاهای همدیگر و نمرهدهی به شأن اخلاقی هر یک، ناروا است.