خیر کن با خلق، بهر ایزدت
یا برای راحت جان خودت
تا هماره دوست بینی در نظر
در دلت ناید ز کین، ناخوش صُوَر
(مثنوی/دفتر چهارم)
نیکویی کن، چرا که تو سزاوار احوال شکفته و خندانی. نیکدیدن و نیکگفتن، فارغ از آثار بیرونی و دگرنواز آن، اولاً و اصالتاً به صفای دل و گلآیین شدن جان میانجامد.
حافظ که میگفت:
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
لابد همین را منظور داشت. پیر مغان، زیبابین بود تا خوشخوی بماند و زاهد، عیببین است و از اینرو عبوس و تُندخو:
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آیینهی ادراک انداز
یکسو پیر مغان است که لطف دایم دارد و با چشم کَرَم به همه کس مینگرد و حتی با دیدهای خطاپوش به هستی نظر میکند و میگوید: «خطا بر قلم صنع نرفت». جانب دیگر زاهد است که نه در بند عشق، که در بند معصومیت است. در همه چیز، سراغ از خطا و گناهی میگیرد و دیدهی خود را به «عیبدیدن» آلوده است. زاهدی که نمیتواند «کمالِ سرّ محبت» را ببیند و پیوسته متوجه «نقصِ گناه» است و همین شیوهی رویارویی است که او را بیهنر و برکنار از خوشخویی و خوشگویی کرده است:
کمالِ سرّ محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
مولانا میگوید با همگان خوشدل و خوشزبان و خوشخوی باش تا «راحت جان» پیدا کنی. دلیل میآورد: وقتی کسی را به بدی یاد کنی، تصویر ناخوش و تاریکی در ذهن و ضمیر تو نقش میبندد و این نقشِ سیاه، ناراحتت میکند. به نیکی که یاد کنی، تصاویر زیبا در ضمیرت نقش میبندد و تصاویر زیبا خانهی روح تو را خرم و گلآسا میکند. بیان مفصل این استدلال را از فیه ما فیه مولانا بشنویم:
«اگر کسی در حق کسی نیک گوید، آن خیر و نیکی به وی عاید میشود، و در حقیقت، آن ثنا و حمد به خود میگوید. نظیر این چنان باشد که کسی گرد خانهی خود گلستان و ریحان کارد: هر باری که نظر کند، گل و ریحان بیند؛ او دائماً در بهشت باشد. چون خو کرده به خیر گفتن مردمان، چون به خیر یکی مشغول شد، آن کس محبوب وی شد؛ و چون از ویش یاد آید، محبوب را یاد آورده باشد – و یاد آوردن محبوب گل و گلستان است و روح و راحت است. و چون بد یکی گفت، آن کس در نظر او مبغوض شد؛ چون از او یاد کند و خیال او پیش آید، چنان است که مار یا کژدم یا خار و خاشاک در نظر او پیش آمد.
اکنون چون میتوانی که شب و روز گل و گلستان بینی و ریاض(باغها) ارم بینی، چرا در میان خارستان و مارستان گردی؟ همه را دوست دار تا همیشه در گل و گلستان باشی. و چون همه را دشمن داری، خیال دشمنان در نظر میآید. چنان است که شب و روز در خارستان و مارستان میگردی.
پس اولیا، که همه را دوست میدارند و نیک میبینند، آن را برای غیر نمیکنند، برای خود کاری میکنند تا مبادا که خیالی مکروه و مبغوض در نظر ایشان آید. چون ذکر مردمان و خیال مردمان در این دنیا لابد و ناگزیر است، پس جهد کردند که در یاد ایشان و ذکر ایشان همه محبوب و مطلوب آید تا کراهت مبغوض مشوش راه ایشان نشود.
پس هر چه میکنی در حق خلق، و ذکر ایشان میکنی به خیر و شر، آن جمله به تو عاید میشود. و از این میفرماید حق تعالی: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا (هرکس کاری نیکو و عملی به خیر و صواب کند بیگمان آن خیر و نیکویی برای اوست. و هرکس به ناصواب دست گشاید آن کردار ناصواب در گردن او خواهد بود - فصلت – ۴۶). فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (هرکس به مقدار ذرهای نیکویی کند بیقین [پاداش] آن را خواهد دید، و هرکس به مقدار ذرهای بدی کند بیقین [کیفر] آن را خواهد دید – زلزال – ۷، ۸)»