عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

آموزه‌های معنوی قرآن (۲۱)

 محبت خدا


از اضلاع مهم ایمان، محبت خدا است. ایمان، صرفاً سرسپردن و تسلیم و انقیاد نیست، بلکه در بستر عواطف گرمی چون محبت و شوق و رغبت شکل می‌گیرد.

دست‌ِ کم دو آیه در قرآن به جایگاه کانونی محبت در حقیقت ایمان، اشاره دارند:


یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ(مائده/۵۴)؛  آنان را دوست می‌دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند.


وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ(بقره/۱۶۵)؛ و برخى از مردم در برابر خدا همانندهایى [براى او] برمی‌گزینند و آنها را چون دوستى خدا دوست می‌دارند ولى کسانى که ایمان آورده‌اند به خدا محبت بیشترى دارند.


در آیه‌ی نخست می‌گوید که مؤمنان هم محبوب خدایند و هم محب و دوستدار او. برخی عارفان با نظر به اینکه «یحبهم»(خدا آنها را دوست دارد) پیش از «یحبونه»(آنها خدا را دوست دارند) آمده است، استنباط کرده‌اند که اساساً محبت ما به خدا، از محبت او به ما ناشی می‌شود. و انگار او در دوست داشتن پیش‌قدم شده است:


«اما ندانم که عاشق کدام و معشوق کدام؟ و این سرّ بزرگی است. زیرا که ممکن بود اول کشش او بود، آنگاه انجامیدن این... یحبهم پیش از یحبونه بود. بلاشک. بایزید رضی الله عنه گفت: به چندین گاه پنداشتم که من او را می‌خواهم، خود اول او مرا خواسته بود.»(سوانح‌العشاق، احمد غزالی)


به تعبیر مولانا ما همچون پولاد‌پاره‌هایی هستیم که آهن‌ربای عشق او ما را به سوی خود جذب می‌کند:


پولادپاره‌هاییم آهن‌رُباست عشقت

اصلِ همه طلب تو در خود طلب ندیدم


از بایزید بسطامی نقل است که: «سی سال است خدای را می‌طلبیدم، چون بنگرستم او طالب بود و من مطلوب.»(تذکرة‌الاولیا)


 مواضعی در قرآن از تبلورِ این اصل گرمابخش در زندگی برخی از خاصان خدا خبر می‌دهد.


یکی داستان همسر مؤمن فرعون(آسیه)‌ است که به‌رغم آنکه برخوردار از همه قسم امکانات دنیوی و جلال و ثروت و احترام و... بود، اما نیایش دلبرانه و عشق‌آموزی با خدا دارد:


وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّة(تحریم/۱۱)؛ و براى کسانى که ایمان آورده‌اند خدا همسر فرعون را مثل آورده آنگاه که گفت پروردگارا پیش خود در بهشت‏ خانه‌اى برایم بساز.


 از تمام زندگی او، تنها همین نیایش در قرآن ذکر شده است. نیایش او بیانگر حال آکنده از محبت اوست. می‌گوید خدایا نزد خودت خانه‌ای در بهشت برایم بنا کن.


آنچه در این نیایش مد نظر است همین «عندک» است. خواسته‌ی آسیه این است که خانه‌ای(به صیغه‌ی نکره آمده، یعنی چند و چون و کیفیت خانه اهمیتی ندارد) نزد خدا داشته باشد. «نزد خدا» بودن برای او مقدم بر «در بهشت بودن» است. این شوق به حضور و خانه داشتن در محضر خدا چه می‌تواند باشد جز تمنایی که از محبتی عمیق برجوشیده است.


مثال دیگر داستان موسی است. باید به میقات برود، اما زودتر از موعد به قرار می‌رسد. خدا از او می‌پرسد چه سبب شد که زودتر از قوم خود جدا شوی و به میقات بیایی. پاسخ می‌دهد: به سوی تا شتافتم تا خرسند باشی.


وَمَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى. قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَى أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى(طه/۸۳ و۸۴)؛ و اى موسى چه چیز تو را [دور] از قوم خودت به شتاب واداشته است؟ گفت اینان در پى منند و من اى پروردگارم به سویت‏ شتافتم تا خشنود شوى. 


عارفان ما این تعجیل در رهسپاری موسی را نشان از اشتیاق او می‌دانند. موسی آکنده از اشتیاق و محبت بود که زودتر از موعد، به مانند هر عاشق صادقی، به محل قرار حاضر شد.


نکته‌ی دیگر تمنای دیداری است که از موسی سراغ داریم: 


وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ(اعراف/۱۴۳)؛ و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم.


خدا با موسی سخن گفت، اما گویا محبت خدا در دل او چندان بود که نمی‌توانست به این سخن گفتن قانع شود، از این‌رو طالب دیدار شد و گفت: خود را بر من بنمای تا در تو بنگرم.


این شوقِ تماشا و نگریستن آنکه دوستش داری، از علائم محبت وافر است.


محبت خدا را پیامبر به دعا می‌خواست:


«اللَّهمَّ إِنی أسألک حُبَّک، وحبَّ من یحبُّک، والعَمَل الذی یُبَلِّغُنی حبَّکَ، اللَّهمَّ اجعل حُبَّک أَحَبَّ إِلیَّ من نفسی، ومالی، وأَهْلی، ومن الماءِ البارِد»(به‌روایت ترمذی)؛‌ خدایا مرا دوستی خویش عطا کن و دوستی دوستان خویش و دوستی هرچیزی که مرا به دوستی تو نزدیک گرداند و دوستی خود را بر من دوست‌تر از آب خنک گردان.