واژههایی نظیر دریچه، روزنه و پنجره، طعم نیلوفر میدهند.
تصور کن، دریچهی خانهات را که سپیدهدمان باز کنی، با دریچهی گشودهی همذائقهای رویارو شوی. دریچهای که به چشمانت، لبخندی آمیخته با روشنایی میدواند. پرده را کنار میزنی، به آرامی دستگیرهی پنجره را حرکت میدهی و پذیرای نوری بیمانند میشوی. شکوه روشنایی و حضور خیرهکنندهی آفتابی که انجماد روحت را از میان میبرد. به تعبیر فروغ فرخزاد میتوان در این لحظهی بسطیافته، ابدیت را تجربه کرد:
"و بقا را در یک لحظهی نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند."
هنگامی میتوان رابطهای سیرابکننده و ژرف، تجربه کرد که دریچههای وجودمان رو به هم گشوده شوند. اجازه دهیم خورشیدی که در دل دیگری پنهان است بر ما بتابد و یخ روحمان را آب کند.
شمس تبریز میگفت: «همه خلاصه گفت انبیا این است که آینهای حاصل کن.» نیاز ما به عشق، در حقیقت نیاز ما به آینه و دریچه است. نیاز ما به پیدا کردن قبلهای برای جمعیت یافتن و جمالی که چهرهنُماییاش همهی خالیهای روحمان را پُر کند:
«انسانی در کنارم
آینهای در کنارم
تا در او بخندم
تا در او بگریم.»
(احمد شاملو)
عشق، گشایش دریچههای خویش به سوی دیگری است و راه دادن نگاه مهرآمیز محبوب به گوشهگوشهی دل. آنگاه که «دو دریچه، روبروی هم» قرار میگیرند و یا چنانکه احمد شاملو میگفت دو آینه، رویاروی میشوند(آینهای برابر آینهات میگذارم/ تا از تو ابدتی بسازم)، «عمر، آینهی بهشت» میشود.
عارفان میگفتند از دل به سوی ناپیداها، روزنی است(من القلب إلی الغیب روزنه). میگفتند کسی را پیدا کنید که روزنه باشد.
دوری به تن، لیک از دلم اندر دلِ تو روزنی است
زآن روزنِ دزدیده من، چون مه پیامت میکنم
من آینهی دل را ز تو این صقالی میدهم
من گوش خود را دفترِ لطف کلامت میکنم
(مولانا، غزلیات)
در ارتباط اصیل دوستی، روزنههای دل رو به یکدیگر گشوده میشود و نکتههای روشن داد و ستد میگردد.
از دلِ تو در دل من نکتههاست
وه چه ره است از دل تو تا دلم
(مولانا، غزلیات)
راههایی هم میان دلها میتوان یافت. مسیری در تکاپوی «شدن». مولانا میگفت ارتباطی رازآمیز میان دلها برقرار است. ارتباطی ناگفتنی و غیر قابل تبیین.
از دل به دل برادر گویند روزنی است
روزن مگیر، گیر که سوراخ سوزنی است
هر کس که غافل آمد از این روزن ضمیر
گر فاضل زمانه بود گول و کودنی است
(مولانا، غزلیات)
از روزنهی دل خود، به روزنهی دل آنکس که سودای مصاحبت و دوستی با او را داری، نظر کن. اگر از معبر آن روزن، روشنی شکار تو شد، با آن دل، معاشر و ندیم باش و اگر ظلمت به جانب تو آمد، کناره بگیر:
زان روزنه نظر کن در خانهی جلیس
بنگر که ظلمت است در او یا که روشنی است
گر روشن است و بر تو زند برق روشنش
میدان که کان لعل و عقیق است و معدنی است
پهلوی او نشین که امیر است و پهلوان
گل در رهش بکار که سروی و سوسنی است
رو رخت سوی او کش و پهلوش خانه گیر
کان جا فرشتگان را آرام و مسکنی است
(مولانا، غزلیات)
مولانا میگفت: «از دل جانبِ دل، روزنه است»(مثنوی/دفتر ششم)، و ما کمتر سراغ از روزنههای دل میگیریم. روزنههایی که به عوالم ناپیدا گشودهاند. روزنههایی که دست ما را در دست آوازهای روشن مینهند.
جستجوی دوستی، جستجوی روزنههاست. و کسی که خانهی جانش بیروزنه است، ساکن دوزخ است.
دوزخ است آن خانه که آن بیروزن است
اصلِ دین ای بنده روزن کردن است
(مثنوی/ دفتر سوم)[روزن کردن: روزن ساختن]
بهترین تعبیر از ارتباط دوستانه همانی است که مهدی اخوان ثالث در صدر یکی از عاشقانههای درخشان خود نشانده است:
«ما چون دو دریچه رو به روی هم»