چگونه سخن بگوییم؟
قرآن از ما میخواهد در سخن گفتن، عادل باشیم و جانب انصاف را رها نکنیم. نیکو سخن بگوییم و در سخن ما «حُسن» و زیبایی باشد. از ما میخواهد سخنان نرم(لیّن، میسور)، بزرگوارانه و شایسته(کریم)، پسندیده(معروف) و استوار(سدید) بر زبان آوریم. سخنانی که از هر درز ناروایی پیراستهاند:
وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا(بقره/۸۳)؛ و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید.
وَقُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ(اسراء/۵۳)؛ و به بندگانم بگو آنچه را که بهتر است بگویند.
وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی(انعام:۱۵۲)؛ و چون [به داورى یا شهادت] سخن گویید دادگرى کنید، هر چند [در باره] خویشاوند [شما] باشد.
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا(طه/۴۴)؛ و با او سخنى نرم گویید.
فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا(اسراء/۲۸)؛ پس با آنان سخنى نرم بگوى.
وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا(اسراء/۲۳)؛ و با آنها سخنى شایسته بگوى.
وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا(نساء/۸)؛ و با آنان سخنى پسندیده گویید.
وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا(احزاب/۷۰)؛ و سخنى استوار گویید.
از پیامبر اسلام نقل است که زبان را تنها به «خیر» باید گشود:
مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْرًا أَوْ لِیَصْمُتْ(بهروایت بخاری و مسلم)؛ آنکه به خدا و روز واپسین ایمان دارد، یا نیکی بر زبان آورد یا خاموش بماند.
برای آنکه خود را به سخن گفتنی از این دست متعهد بدانیم، ما را متوجه نظر و نگاه خویش میکند و اینکه هیچ نجوای پنهان یا سخن آشکاری از دیدهی ریزبین او برکنار نیست:
مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا(مجادله/۷)؛ هیچ گفتگوى محرمانهاى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست، و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر، مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست.
ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ(ق:۱۸)؛ [آدمى] هیچ سخنى را به لفظ درنمىآورد مگر اینکه مراقبى آماده نزد او است.
در قرآن توصیهی صریحی به کمگویی و سکوت نشده است، با اینهمه آثار متعددی در سنت معنوی ما وجود دارد که بر فضیلت کمگویی تأکید دارند. کمگویی دستِ کم از دو جهت توصیه میشود. یکی اینکه طبیعتاً هر چه بر گسترهی سخنان ما افزوده شود، خطاها و لغزشهای آن نیز بیشتر میشود(عمربنخطاب: مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ سَقَطُهُ: هر که سخنش بسیار باشد، لغزشش نیز بسیار است؛ به نقل از روضةالعقلاء ابنحبان) و دوم آنکه سخن گفتن، نوعی اظهار وجود و اثبات خویشتن است. سخن گفتن، یعنی «من هستم»؛ و عارفان میگفتند هر چه بر هستیِ خویش بیشتر تأکید کنی، از نیازمندیات به خدا کاسته میشود.
گفتِ زبان، کِبر آورد؛ کِبرت نیازت را خورد
شو تو ز کبر خود جدا، در کبریا آویخته
(مولانا)
مولانا میگفت راه رستگاری نفیِ خویشتن است و زبان، اعترافی است بر اینکه من هستم:
خمُش کن مُردهوار ای دل، ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
از اینرو بود که میگفتند بسیارگفتن، به سنگدلی میانجامد. مالک بن دینار میگفت: «اگر در خود قسوتی در دل و سستیای در بدن و محرومیتی در رزق یافتی، بدان که در امری غیر لازم و بیربط، سخن گفتهای.»(إحیاءعلومالدین)
از پیامبر اسلام نقل است که: «لا تُکْثِرُوا الکَلامَ بغَیْرِ ذِکْرِ اللَّه، فَإنَّ کَثْرَة الکَلامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّه تَعالَى قَسْوةٌ لِلْقَلْب، وإنَّ أبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ القَلبُ القَاسی»(به روایت ترمذی)؛ یعنی جز در یادکرد خدا، زیادهگویی نکنید. چرا که زیادهگویی در غیر ذکر خدا، سبب سنگدلی است و دورترین مردم از خدا، قلبِ قسوتناک است.»
از نظر مولانا گفتنها غالباً غبارانگیزند و از صفای دل میکاهند:
چون برسی به کوی ما، خامُشی است خوی ما
زانکه ز گفتگوی ما گرد و غبار میرسد
توصیهی اهل معنا این بود که بیش از آنکه به گفتن بشتابیم، باید به شنیدن حریض باشیم؛ چرا که فربهی و رفعت جان انسان از طریقِ «شنیدن» حاصل میشود.
«گفتن، جان کندن است؛ شنیدن، جان پروردن»(شمس، مقالات)
«خاموش باشید تا راهی یابید که "گفت"، غبارانگیز است. مگر گفتِ کسی که از غبار گذشته باشد!»(شمس، مقالات)
از سخنگویی مجویید ارتفاع
منتظر را به ز گفتن، استماع
(مثنوی/ دفتر چهارم)
آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
(مثنوی/ دفتر ششم)
«برادران محبوبم، بدانید: هر کس باید در شنیدنْ تُند ودر گفتنْ کُند و کُندْخشم باشد.»(عهد جدید، رسالهی یعقوب، ۱ : ۱۹)