عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

به یاد شیخ احمد مودودی چشتی

چهارده‌ساله‌ام و دچار. دچار یک شیفتگی عجیب. شیفتگی به شیخ احمد مودودی چشتی. رئیس طریقت چشتیه. طریقتی که نسب به هند می‌بُرد و شیخ آن در هرات افغانستان اقامت داشت. ظاهراً در دهه‌ی شصت، گذری به شهر ما داشته و دیدارهایی. و از رهگذر این سفر، چند تن از همشهریان من به او تعلق خاطر و ارادت پیدا کرده بودند. به واسطه‌ی یکی از این عزیزان، یک دل نه که صد دل، ارادت قلبی به شیخ مودودی پیدا کردم. بی‌آنکه ببینمش. تالش کجا و هرات افغانستان کجا. اما امکان ارسال نامه بود. نامه پشت نامه می‌فرستادم. آکنده از شوریدگی و شیدایی. هر چه شعر از عطار و حافظ و مولانا بلد بودم در نامه می‌نوشتم. چندین نامه فرستادم تا اینکه نامه‌ای از جانب شیخ آمد. در همان سال، سه نامه از شیخ دریافت کردم. هر بار که نامه‌ای می‌رسید کبوترم می‌کرد. آن نامه‌ها خیلی عزیزند و هنوز به یادگار نزد خود نگه داشته‌ام.


آن رابطه البته به دلایلی ادامه نیافت و من پی سودای دیگری رفتم. گر چه این یکی دو سال اخیر، بالاخره توانستم حضوراً شیخ مودودی را دیدار کنم. یکبار در مشهد و یکبار در بیمارستانی در تهران. در هر دو وقت مریض‌حال بود و برای مداوا به ایران آمده بود. چشمانش به اشک‌ریزی خو گرفته بود و کلامش آکنده از محبت بود. 


حوالی دو سه ماه قبل، خبردارم شدم که از دنیا رفته است. تقریباً همزمان با درگذشت همسرم. ارادت قلبی‌ام به او باقی است، چرا که در آن دورانِ غلبه‌ی شور بر شعور و آن صوفی‌گریِ ذاتی برآمده از سرشت نوجوانی، به مهرم نواخت و حکیمانه کوشید مرا از غرق شدن در عوالم صوفیانه که به ویژه در آن سال‌ها می‌توانست مانع تحصیل و رشد طبیعی من شود، باز دارد. 


هنوز برای من تحسین‌انگیز و شگفت‌آور است این درایت و حکمت شیخ مودودی که بیم از آن داشت در اثر اشتغال به آثار صوفیه و ادبیات، به انسانی منزوی و محروم از دانش زمانه تبدیل شوم. 


او نیز گذشت از این گذرگاه

وان کیست که نگذرد از این راه


یادش گرامی و جانش پرنده.



بخش‌هایی از آن سه نامه که از شیخ احمد مودودی دریافت کردم:


(۱)

نوردیده‌‌ام آقای... السلام علیکم و رحمة الله

نامه‌ی عطرشمامه‌ی شما رسید و بر دیده نهادم چون نامه از یک طالب مولی و از یک مرد قاصد راه حق بود_ می‌گویند حضرت حق جل جلاله به سیدنا داود علیه السلام وحی فرمود که ای داوود هرگاه طالب مرا ببینی خادمش باش. عزیزم... راه عرفان و خداطلبی پرهیزها و شرایط و مقدّماتی دارد که سرفهرست آن مقدمات درآوردن از حلال و مصرف به حلال است و باز از ارکان مهم آن صحبت و دیدار است. شما شاید حلال‌خوار باشید یا بکوشید تا حلال بخورید که ان شاء‌الله می‌خورید، اما صحبت باید...

و اگر چه ظاهرا نتوانید به صحبت این فقیر برسید زمانی که رابطه‌ی قلبی و روحی شما عالی شد با ما و زمانی که با یاران همیشه صحبت دارید و زمانی که در تقوا و پرهیزگاری و عبادت و شب‌زنده‌داری و غیره قدمی بردارید در درون شما با پیر و مرشد ارتباطی اویسی می‌جوشد که فرقی نمی‌کند که ما را ببینید یا خیر.

به عزم مرحله‌ی عشق پیش نه قدمی

که سودها کنی ار این سفر توانی کرد


۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۷- شیخ احمد مودودی


(۲)

عزیز برابر بجانم نور دیدگانم محبوب قلبم نوجوانی که طالب حق و در جستجوی حضرت دوست میباشد... السلام علیکم و رحمة‌الله

عزیزم! شما هنوز در عنفوان جوانی هستید هر چه توان و نیرو دارید در راه تحصیل دانش به مصرف برسانید تا از شما در جامعه چراغ و نورافگن سازند نه که جوانی خیالاتی و مزخرف‌پسند و اوهام‌گرا. شما در مرتبه‌ی دوم برای سلوک و تحصیل عرفان نوبت بدهید... بیشتر بکوشید تا از علوم و فنون روز بهره بگیرید و از تکنولوژی مدرن قرن باخبر باشید... کتاب‌های شعر متصوفین و غیره را برای فعلاً مطالعه نکنید زیرا شما را به گوشه‌گیری و خمود و جمود می‌کشانند. شما در جامعه هستید با مردم باشید و تحصیل دانش نمایید و نمره‌های اعلا بگیرید...زبان و خط انگلیسی را خوب یاد بگیرید که در عصر حاضر از ضروریات اولیه است.

همیشه به یاد وصل به آن مرکز نور و عالم قدس باشید. 

بار دیگر از ملک پرّان شوم

وانچه اندر وهم ناید آن شوم


۱۸ تیرماه ۱۳۷۷- شیخ احمد مودودی


(۳)

عزیز گرامی و نور دیده و به جان و دل برابرم... السلام علیکم و رحمة‌الله

من اگر فرصت یافتم مسلسل به شما نامه می‌نویسم. امیدوارم در تحصیل علم و دانش و هنر از جان بکوشید و وقت گرانبهای خود را به کارهای اضافی ضایع نکنید.

نصیحت همین است جان برادر 

که اوقات ضایع مکن تا توانی


۲۷ بهمن‌ماه  ۱۳۷۷ - شیخ احمد مودودی