عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

در لبخند گل‌ها و آواز مخملین پرنده‌ها

لبخند گل‌ها و آواز پرنده‌ها را دوست داشتی. تو دیگر نیستی. چشم‌هایت را به نرمی بسته‌ای و گوش‌هایت را به صدای تراشیده‌ی سکوت سپرده‌ای. اما گل‌ها همچنان لبخند به لب دارند و پرندگان از آوازخواندن بازنمی‌ایستند. هیچ‌کس تا کنون نتوانسته است به پرنده دستور دهد که نخواند. پرندگان را هیچ طوری نمی‌شود ممیّزی کرد.


هر بار که لبخند ساده‌دلانه‌ی گل‌ها را می‌بینم به تو می‌اندیشم و هر بار که آواز هنرمندانه‌ی پرنده‌ها سرمستم می‌کنند تو در من تکرار می‌شوی. راستی مگر می‌شود این نواهای خوشرنگ غیر از جفت‌یابی، راز دیگری نداشته باشند؟ بعید می‌دانم.


اینهمه ترنم و ترانه از گلوی نازک و پرنیانی پرندگان علاوه بر جفت‌یابی، رازی دارند. چیزی افسونگر و مرموز که شاید اکنون که چشم‌های زیبایت را بسته‌ای دریافته باشی. 


هر زمان که آواز پرنده‌ای جاری بود، به دخترت می‌گفتی که گوش کن... آواز پرنده را گوش کن... ببین چه زیباست... و این بزرگ‌ترین آموزشی بود که می‌شد به دختری خردسال منتقل کرد.


نمی‌دانم پیِ کدام آواز دلفریب پر گرفته‌ای، اما آرزو می‌کنم هر جا که هستی از نواهای نمکین پرندگان جدا نباشی. می‌دانم جایی که پرنده‌ها آواز می‌خوانند دلت سبز است و نگاهت گرم.


تو در میانه‌ی آلبوم‌های عکس قدیمی، زنده نیستی. تو را در لبخند گل‌ها و آواز مخملین پرنده‌ها جستجو خواهم کرد.


بیست‌وچهارم مهرماه نود و هفت. صدیق