عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

وقت رفتن، چه می‌شود؟

احمدرضا احمدی گفته است:


«همیشه 

هنگام خداحافظی،

همه چیز جان می‌گیرد

و زنده می‌شود»


اما چرا؟ در ساعت وداع و لحظه‌ی بدرود چه اتفاق می‌افتد که همه چیز در نهایت خلوص می‌درخشد و قلب، همه‌ی دانه‌های خود را فاش می‌کند؟ چه می‌شود که عشق بی‌کلّه می‌شود و بی‌پروا، و دل از هر آنچه غیر دوست، عاری می‌شود و فارغ؟


شاید به این دلیل که تنها در لحظه‌ی وداع است که درمی‌یابیم «لحظه» چقدر پُربهاست و «هرگز» چقدر دردناک.

در وقت بدرود است که به آگاهی تمام عیار از این دمِ فرّار می‌رسیم. به آگاهی از دست‌های ناتوان و لحظه‌هایی که برق‌آسا به دریاچه‌ی عدم می‌ریزند. و آگاهی، نشیمن‌گاه دوستی است.


«آنهایی را که دوست داریم، مرگ از ما نمی‌گیرد. برعکس، مرگ آنها را برایمان حفظ می‌کند: مرگ خاک عشق‌هامان است. این زندگی است که عشق را در خود حل می‌کند.»(برهوت عشق، فرانسوا موریاک، ترجمه اصغر نوری)


«کسی را که ترک می‌کند چقدر آسان‌تر می‌توان دوست داشت! زیرا آن شعله، برای کسانی که دور می‌شوند پاک‌تر می‌سوزد: شعله‌یی که جم خوردن پیدا و ناپیدای آن تکه‌پارچه از پنجره‌ی کشتی یا قطار، بر می‌فروزدش. در کسی که دور می‌شود، جدایی همچون رنگریزه‌یی نفوذ می‌کند، و او مالامال از درخشندگی می‌شود.»(خیابان یک طرفه، والتر بنیامین، ترجمه حمید فرازنده)


«فقط در عدم حضور است که می‌توان خوب دید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. فقط در کمبود است که می‌توان خوب گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌عشق از اینجا آغاز می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌... در انتهای تنهایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...»(لباس کوچک جشن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ‌‌‌کریستین بوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه مژگان صالحی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌)