تا شدم حلقه به گوش در میخانهی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
-حافظ
شاید آن امانتی که به نام آدمی زدند، امانتِ اندوه بود. آسمانها اندوهی ندارند. زمین و کوهها هم. قرعهی قسمت چنین بود که آدمی حامل امانت اندوه باشد. حافظ چه نیکو گفته است:
دیگران قرعهی قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهی ما بود که هم بر غم زد
دوست داشتن، با اندوه سرشته است. اندوه، بهایی است که در برابر دوست داشتن میپردازیم. و تنها دستهای شفابخشِ مرگ است که ما را از سنگینی اندوهمان میرهاند. مولانا که میگفت: «دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد»، شاید نظر به همین درد داشت. دردِ دلتنگی تنها با مرگ به پایان میرسد؛ اما آنکه به ارزش محبت واقف باشد، به تسکین درد خویش نمیشتابد و تا لحظهی آخر، به زیستن، به زیستنِ آغشته به اندوه و دلتنگی ادامه میدهد. به زیستن با خاری در دل و زخمی در استخوان.
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
_مولانا
آنچه گریختنی است، اندوه و دلتنگی نیست، تاریکی و تیرگی است. باید از زلال جانت چراغی برافروزی و اندوهت را روشن کنی. اندوه بر دو قسم است. اندوه روشن و اندوه تیره. اندوه روشن، به استقبال زندگی میرود و اندوه تاریک، مبلّغ مرگ میشود.
اندوه، مغایرتی با شکیبایی و صبر ندارد. اگر صبور بودن، دست شستن از اندوه است، یعقوب پیامبر بیبهره از صبر بود که چندان در فراق یوسف افسوس خورد که دیدگانش در اثر اندوه، سپید شد:
«وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ»
«و گفت «اى دریغ بر یوسف» و در حالى که اندوه خود را فرو مىخورد چشمانش از اندوه سپید شد.»(یوسف/۸۴)
صبر، کناره نگرفتن از پارسایی و قدردانی است. صبر، آری گویی پیوسته به نور و زندگی است. صبر، دل کَندن از دلتنگی و اندوه نیست. صبر، پرهیز از ناسپاسی و کفران است.
اگر لازمهی صبر، عاری بودن از اندوه بود، سال وفات خدیجه و ابوطالب را عام الحزن نام نمینهادند و پیامبر اسلام پس از مرگ فرزندش ابراهیم، حزن و اندوه خود را فاش نمیکرد:
«إِنَّ الْعَیْنَ تَدْمَعُ، وَالْقَلْبَ یَحْزَنُ، وَلَا نَقُولُ إِلَّا مَا یَرْضَى رَبُّنَا، وَإِنَّا بِفِرَاقِکَ یَا إِبْرَاهِیمُ لَمَحْزُونُونَ»
«چشم، اشک میبارد و قلب، اندوه میبَرد، و جز آنچه رضایت خداست بر زبان نمیآوریم. ما از فراق تو ای ابراهیم، اندوهباریم.»
هر چه میخواهی اشک بریز، هر چه میخواهی از اندوه لبالب شو، اما به زندگی و نور، پُشت مکن.