عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

میان ماندن و رفتن

می‌خواهد از ایران برود. به زیر آسمانی دیگر. 

هنوز چمدانش را نبسته است، اما دلش را قرص کرده به رفتن. می‌گوید: «اینجا دیگر جای زندگی نیست. نام اتفاقی که دارد می‌افتد پرپر شدن است نه پرواز. این همه تشویش، نگرانی و آتیه‌ی تار، رمقی برای زندگی باقی نگذاشته. من به پرنده‌ی درونم تعهد دارم. بیشتر از وطن، به خودم متعهدم.»

 

رفتن هر یک از عزیزان و دوستانم، چشیدن جرعه‌ای از مرگ است. مقدر است که یکباره جام مرگ را ننوشیم و با هر بار که عزیزی می‌رود، جرعه‌ای در کام ما بریزند. وطن، حضور دوستان است و رفتن هر دوست، ما را یک گام به بی‌وطنی نزدیک می‌کند. «چه غریبانه تو با یاد وطن می‌گریی / من چه گویم که غریب است دلم در وطنم.»


می‌گویم آخر اینجا به بودن من و تو و ما، وطن است. خانه است. آشناست. ور نه هر کجای دنیا خاکی هست و آسمانی. وطن، با حضور دوستان هم‌زبان، وطن است. می‌گویم اگر چه «گذرگاه عافیت تنگ است» اما نمی‌توانی جریده‌تر باشی و همین‌جا، زیر همین آفتاب و آسمان، سر کنی؟ آخر هر چه باشد ریشه‌های تو با این خاک، با این زبان، با این مردم، خو گرفته است. یادت نیست که یکبار خاک گلدانت را عوض کردی و گلت پژمرد؟ 


می‌گوید: «"سعدیا حبّ وطن گر چه حدیثی است صحیح / نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم". ضمناً غربت، بخشی از سرشت وجودی ماست. ما همه با حس غربت زندگی می‌کنیم. اینجا و آنجا فرق چندانی ندارد. چه بروی چه بمانی، غربت همزاد توست. تو پیِ رفتن نیستی؟»


من؟ تنها می‌توانم بگویم حال که غربت، پیشانی‌نوشتِ همگان است، بهتر نیست خود را غریب‌تر نکنی؟ مولانا می‌گفت: «تو در جهان غریبی، غربت چه می‌کنی؟» حال که همگان به نحوی، دچار غربت جان هستیم، چرا به غربت مضاعفی تن دهیم؟ 


با این حال، حرف چندانی برای گفتن ندارم. می‌دانم که وقتی روزگار بر کسی تنگ بیاید، ناگزیر به رفتن است و من حق داوری در این زمینه ندارم. فشرده در خود، به خانه باز می‌گردم. یاد حرفی می‌افتم که چند روز پیش دوستی حافظ‌پژوه برایم گفت. گفت: «چند سال است که ازدواج کرده و مردد است که صاحب فرزندی شود یا نه؟ می‌گفت وقتی حتی هوای سالم برای نفس کشیدن نیست، چه جای فرزند.... "اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است"...»


پاسخی ندارم. بهتر است تصنیفی را که شهرام ناظری روی شعری از فریدون مشیری اجرا کرده گوش دهم: ریشه در خاک