عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

در میانِ کشاکش‌ها...

[فیلم مستندی درباره زندگی صدام و خانواده‌ی او می‌دیدم. نمی‌شد فیلم را دید و گرفتار تلاطم نشد. عُدی، پسر صدام، ددخویی کم‌نظیر بود با کارنامه‌ای سیاه و شرم‌آور از جنایت‌های هولناک. به دختران نوجوان تجاوز می‌کرد و با سیگار روی تن‌شان نشان می‌‌گذاشت. با میله‌ی‌ داغ روی تن زن‌هایی که به آنها تجاوز می‌کرد می‌نوشت: روسپی. (البته به عربی)


تصور جنایت‌های او، تصورِ آن لحظه‌های بی‌پناهی و آکنده از خفت و زاری که دختران بی‌پناه تجربه می‌کردند، هولناک است. اندیشه‌سوز است. از خود می‌پرسم آیا زنی که در موقعیت سهمناک تجاوزی تحقیرکننده و توأم با شکنجه است، همچنان می‌تواند به خداوند مهربان ایمان داشته باشد؟ به خدایی که در وقت اضطرار، دعای فرد درمانده را اجابت می‌کند؟ حتی نه خدای متشخص انسان‌وار، بلکه خدای غیرشخصی، که همان جریان خیر و آگاهی در رگ و پی جهان است یا معنای معناها و راز جهان. آیا آن دختر می‌تواند همچنان به نهادِ نیک جهان باور داشته باشد؟ می‌تواند همچنان زندگی را موهبتی بداند که باید قدر دانست؟ می‌تواند از اینکه امکان زندگی یافته است، شاکر باشد؟ 

آیا استدلال‌های کلامی و الاهیاتی می‌توانند او را متقاعد کنند که به هستی و زندگی، امیدوار و خوش‌بین باشد؟ آیا مولانا می‌تواند قانعش کند که جهان شِکر اندر شِکر  و شربت اندر شربت است؟

بعید می‌دانم.


من نمی‌توانم بی‌شمار تجربه‌های هولناکی از این دست را نادیده‌ بگیرم و در گوشه‌ی عافیت خود، با سهراب زمزمه کنم: "زندگی رسم خوشایندی است"

انسان‌ها، اعضای یک پیکرند و وقتی بناست در برابر جهان و خدا، موضعی اتخاذ کنیم نباید موقعیت‌های تجربه‌شده‌ی دیگر ابنای بشر را نادیده بگیریم. آیا اگر در شرایط آنان بودم، همچنان می‌توانستم از زیبایی و  ارجمندی زندگی حرف بزنم؟ می‌توانستم همچنان به لبخند فراگیر خدا در هستی، مؤمن باشم؟

گمان نمی‌کنم.


از طرفی هم نمی‌توانم بسیاری از تجارب غنی معنوی و جلوه‌های روحانی زندگی را نادیده بگیرم. گاه لبخند او را در شرم گلی می‌شود دید و گاه در لبخند معصومانه‌ی کودکی. 


در موقعیت‌هایی چنان طوفانی و متلاطم چه باید کرد؟ چه باید کرد جز اینکه ایمان را، جستجوی خدا معنا کنی و نه باور به او. ایمان را دست و پازدنی امیدوار در جستجوی نشانه‌هایی معنا کنی که نمی‌گذارند جهان، خالی از معنا باشد. خالی از معنای معناها. از خدا.