«خدا روستا را
بشر شهر را...
ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند
که در خواب هم خواب آن را ندیدند.»
- قیصر امین پور
زندگی تنها با چرخ واقعیت پیش نمیرود. ما برای زندگی به خوابهای خوب هم نیازمندیم. مسؤولیت شعر، تأمین خوابهای خوب است و شاعرِ مسؤول، نه یک مبارز اجتماعی و سیاسی، بلکه کسی است که سعی میکند در آوار واقعیتهای پریشان، خوابهای رنگین ببیند و با ما قسمت کند. خوابها اگر چه شاید از جنس واقعیت نیستند، اما قابلیت تعبیر شدن دارند. این مخاطبان شعر هستند که باید در حدود امکانهای واقعی، خوابها را در زندگی روزمرهی خود تعبیر کنند.
اگر فیلسوف، هستی خود را با اندیشیدن گره زده است و میگوید: میاندیشیم پس هستم، شاید بتوان گفت که شاعر، هستی خود را با خواب دیدن گره زده است: خواب میبینم پس هستم.
و کیست در این جهان که اهمیت و کارکردِ گواراکنندهی خوابها را منکر باشد؟