دوستداشتم نخبگان و روشنفکران، به محورهای یازدهگانهی زیر توجه بیشتری نشان میدادند:
۱. حجم خشونت، خشم و نفرت در جامعهی ما به مرز خطر و وضعیت قرمز نزدیک است. کمبودهای رفاهی و تنگناهای معیشتی، تبعیض، تورّم و آیندهی نامطمئن و بسی چیزهای دیگر، خلقوخوی ما را به جانبِ پرخاشگری هر چه بیشتر سوق داده است. بخش چشمگیری از جامعهی ایرانی التزام فقهی و یا اعتقادی به دین و مذهب ندارند و عمدهی نابهسامانیهای موجود را معلول نگرش دینی میدانند. بخش چشمگیر دیگری تعلّق عاطفی و مناسکی بسیاری به دین و مذهب دارند و از کمرنگ شدنِ فرهنگ دینی در جامعه بیمناکند. آنچه اهمیت اساسی دارد، درستی یا نادرستی داوریهای این دو طیف نیست، بلکه فاصلهای است که میان این دو طیف در حال افزایش است. فاصلهای فزاینده که اغلب آغشته به بدبینی، نفرت، خشم و میل به خشونت است. خشم، نفرت و سیاهنماییهایی که این دوقطبیسازی به دنبال دارد، میتواند بسیار ویرانگر باشد. همه باید بکوشیم فارغ از تعلّقهای فکری و دینی، یکدیگر را برادروار درک کنیم و بپذیریم و همهی ایرانیان را به یک اندازه، برخوردار از حق مشارکت در سرنوشت سیاسی و اجتماعی ایران بدانیم.
ملیونها نفر از ساکنان ایران، سنّی مذهب هستند، تعداد چشمگیری از هموطنان ما عرباند. بسیاری عمیقاً دیندارند و بسیاری تعلّق دینی ندارند. اینها هیچیک خطر نیستند، خطرِ اصلی، رویارویی آمیخته با طرد و تحقیر و چندقطبی کردن جامعه است. همه میدانیم که آتش را با آتش خاموش نمیکنند و گذشتهکاویها و زخمهای تاریخی نباید ما را به خشونت بیالاید و دچارِ چرخهی بیپایان نفرت و خشونت سازد.
ما از خشونت پنهان و نفرت انباشتهای که بخش اعظم آن همچون کوه یخ، هنوز پنهان است بیمناکیم و میکوشیم بهرغم همهی ناملایمات و نابهسامانیها، هر چه بیشتر خود را از نفرت، خشم، کینتوزی، دشمنخویی و خشونتورزی برکنار داریم. ما میدانیم که دمیدن در شعلههای نفرت، تنها به سوختنِ سرمایههای جمعی ما میانجامد. ما سخت مراقبِ روح و روان خود هستیم تا به نفرت و خشونت آلوده نگردد.
۲. همهی ما باید نگران وضعیت خشکسالی و کمبود آب و دیگر مخاطرات زیستمحیطی کشور باشیم. زندگیِ قانعانه و به دور از «ریختوپاش»؛ ضرورت امروز ماست. صرفهجویی و مصرفِ به اندازهی منابع طبیعی و جلوگیری از هرگونه هدررفتِ منابع، باید به یکی از اولویتهای اخلاقی و فرهنگی ما تبدیل شود. همه باید با یادآوری به هم و همیاری جمعی، بکوشیم تا مراقبتر، مسؤولانهتر و صرفهجویانه با مواهب و منابع طبیعی رفتار کنیم. صرفهجویی در مصرفِ آب و انرژی، استفادهی کمتر از وسایل نقلیهی شخصی، مصرفِ هر چه کمترِ مواد آلاینده، تولید هر چه کمتر زباله، بهویژه زبالههای تجزیهناپذیر و پاکداشتِ محیط طبیعی و دیگر مراقبتهای لازم از زمین و هوا، باید به یکی از اصلیترین دغدغههای ما تبدیل شود.
۳. احترام به قانون و رعایت قوانین مدنی و اجتماعی، لازمهی بهروزی ماست. اگر راهی به توسعه باشد، از مسیرِ قانونگرایی و التزام به قراردادهای عمومی میگذرد. همه باید درک کنیم که نفع عمومی ما در گروِ رعایت قراردادهای اجتماعی است و باید مراقب باشیم که خودمحوری و نظرداشتِ منفعت شخصی، ما را به قانونگریزی واندارد. احترام به قوانین، احترام به قراردادهای همگانی و در حقیقت، احترام به یکدیگر است.
۴. ما در هر گفتار و اقدامی، تنوع جامعهی ایرانی را لحاظ خواهیم کرد. اگر قصدمان همگرایی و انسجام ملی است، وقتی از ایران یا برای ایران میگوییم، حواسمان به تنوع مذهبی، قومی و زبانی موجود باشد و از هر رفتار و گفتاری که میتواند به احساس بیگانگی جمعی از ساکنان این سرزمین منجر شود، بپرهیزیم. چقدر حواسمان هست که بخشی از جامعهی ایرانی، هموطنان عرب ما هستند؟ چقدر حواسمان هست که بخش بسیار چشمگیری از جامعهی ایرانی، تعلق دینی و مذهبی دارند، و برای پیامبر، امامان، روحانیت، مراجع تقلید و مناسک دینی احترام عمیق قلبی قائلند؟ چقدر حواسمان هست که بخش چشمگیری از جامعهی ایرانی مایل نیستند مطابق تلقّی رایج فقهی و دینی، زندگی کنند و مایلند در زندگی خصوصی و روابط شخصی خود آزاد باشند؟ ما باید بکوشیم یکدیگر را به رسمیت بشناسیم. یکدیگر را ببینیم و ایران را متعلّق به همهی ایرانیان بدانیم.
۵. بهتر است به جای نفی و طردِ بخشی از سنتهای تاریخی کشور، به ظرفیتهایی که میتوانند برای بهبود وضع روانی و اخلاقی در اختیار ما بگذارند توجه کنیم. به جای نفی ارزشمندی دین، اسطوره، تصوف، ادبیات و خوارداشتِ آنها، بکوشیم از همهی ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی برای تقویت فرهنگ مدارا، صلح با جهان، ستایش زندگی و معنابخشی هر چه بیشتر به «بودن»، استفاده کنیم.
۶. بیاعتمادی، بدگمانی، عیببینی و تکرار و تبادل کاستیها و معضلات، غالباً نه تنها گرهگشا نیست که به تخریبِ سرمایهی امید میانجامد. اگر خواهانیم گامی به پیش برداریم، بهتر است به جای تکرار امیدسوز و روحیهشکنِ فروبستگیها و تنگناها، به تقویت جامعهی مدنی بیندیشیم. هر چه نهادها و تشکلهای مدنی رشد و گسترش بیشتری پیدا کنند، به توسعه نزدیکتر خواهیم شد. به جای مشقِ تنگناها و نابهسامانیها که جز تکدّر خاطر و تضییع نیرو، ثمری ندارد، به اقدامهای کوچک و مؤثر فکر کنیم. نهاد یا تشکلی مدنی تأسیس کنیم یا در یک یا چند جمعیت و تشکل مدنی، مشارکت کنیم.
۷. بکوشیم در هر کار و شغلی که داریم، فارغ از اینکه چه حقوق و مزایایی دارد، با اتقان و درستی، با مسؤولیت و بهرهوری، با روحیه و خلاقیت، عمل کنیم. عوامل بسیاری درکارند تا سستی و بیانگیزگی ما را توجیه کنند تا گرفتار خودفریبی شویم. خودمان را فریب دهیم که حق داریم به خاطر اوضاع نابهسامان و ناکافی بودن درآمد، تبعیض و...، از کیفیت کار خود بکاهیم. باید بکوشیم در هر کار و سِمَتی که هستیم، کارآمدتر، ورزیدهتر و با آگاهی بیشتر عمل کنیم.
۸.. ما بیش از پیش نیازمند آنیم که فارغ از منافع فردی و گروهی، به سرنوشت همگانی خود بیندیشیم. خوشبختی من و تو، جدا و مستقل از هم، حاصل نمیشود. ما باید بکوشیم بیشتر از پیش به «خوشبختی عمومی» فکر کنیم و دریابیم که نمیتوان صِرفاً با اهتمام به رفاه شخصی و خانوادگی، وضع مطلوبی برای فرزندان خود فراهم آوریم. نه تنها آدمها، که همهی ساکنان هستی، اعضای یک پیکرند و باید به سرنوشت یکدیگر، اهتمام و توجهی غمخوارانه بورزند. آنچه ما را تهدید میکند بیاعتنایی طبقات مرفّه و بهرهمند به اوضاع دشوارِ کسانی است که زیر خط فقر زندگی میکنند، و از آن سو، فاصلهی عاطفی و نگاه بدبینانهی اقشارِ کمدرآمد و فقیر به طبقهی ثروتمند است. فاصلهی اقتصادی بسیار میان طبقات مختلف اجتماعی، با تشدید فاصلهی عاطفی، چاره نمیشود. تنفر و بدبینی آنان که کمبهرهترند و بیاعتنایی و غفلتِ آنان که بهرهمندترند، هر دو آفتی است که ما را از «خوشبختگی عمومی» دورتر میکند. ما از یاد نمیبریم که اعضای یک پیکریم.
۹. خودشیفتگی، آفتی است که اغلب ما کم و بیش به آن آلودهایم. خودشیفتگی مانع از آن میشود که کاستیهای فرهنگی خود را ببینیم و در دادوستدی فروتنانه با دیگر فرهنگها خود را غنیتر سازیم. خودشیفتگی فردی و جمعی، به توهمِ استغنا و بینیازی و نتیجتاً درجا زدن و بلکه فرورفتن میانجامد. ما هیچ فضیلت و برتری ویژهای بر دیگر اقوام و ملتها نداریم و «همه برزیگر یکدیگریم». به جای انسداد و پافشردن بر تصوری نادرست از استقلال و خودباوری، بهتر است به استقبال هر آنچه خوب و کارآمد است برویم. دروازههای خود را به سوی دیگران بگشاییم و با حرمت و همدلی با دیگران رفتار کنیم.
۱۰. شتابزدگی و توقع نتایج فوری، ما را از مسیر سازندگی و تعمیر واقعیت باز میدارد. برای اصلاح خرابیهایی که محصولِ سدههای بسیار است، کوششیِ صبورانه لازم است. آنچه ما را تهدید میکند اقدامها و تصمیماتی است که گمان می کنیم میتوانند در کمترین زمان ممکن، اوضاع اجتماعی را بهبود بخشند، در حالیکه غالباً بر وخامت کار میافزایند. صبوری، دورنگری و نَفَسهای بلند لازمهی معماری فرداهاست. همه باید مراقب باشیم تا تنگناها و فشارها ما را به واکنشهای عجولانه سوق ندهند. کوتهبینی است که هر گاه گرفتارِ انسدادها و بنبستها شدیم به تخریب فکر کنیم. تخریب، آسانترین و عجولانهترین کار است. ما سعی میکنیم در دشوارترین شرایط هم با صبوری و دورنگری، به ساختنِ گامبهگام و پیوستهی خانهی رؤیاهایمان بپردازیم. ما، هر چند که بادها ناموافق باشند و هوا بس ناجوانمردانه سرد، از اقدامات عجولانه و توقع نتایجِ زودرس، خود را حفظ خواهیم کرد.
۱۱. از خطاهای ماست که مقصّر همهی تنگناها و مرارتها را رژیم سیاسی و بازیگران عرصهی قدرت و سیاست میدانیم. آنها نیز فرزندان همین مرز و بوماند و قبل از آنکه صاحب منصب و قدرتی شوند در میان ما و با ما بودهاند. به جای مرزکشیهای قاطع که یک سوی آن دولتمردان و صاحبان قدرتند و دیگر سو، آحادِ اهمالشدهی ملت، بهتر است خود را نه در برابر نهادهای سیاسی و حاکمیتی، که در کنارِ آنها بدانیم. همدلانه و نیکخواهانه برای تصمیمهای بهتر و عقلاییتر نهادهای دولتی، طرحهای اجرایی و واقعنگر پیشنهاد کنیم و با کاستن از شکاف میان دولت و ملت، همگرایی عمومی را تقویت کنیم. با افزودن بر فاصله میان دولت و ملت، تنها به تشدید بدگمانیها و افزایش بنبستها کمک کردهایم. لازم است فعالانه در کنار نهادهای دولتی باشیم و برای تحقق اهداف و برنامههایی که به بهبود وضع ملی میانجامد با آنها همراهی کنیم.