«یک کرم زشت و کثیف درون هر موجود انسانی خفته است. خم شوید و آهسته به این کرم بگویید: تو را دوست میدارم.
در دم بر پشت این کِرم بالهایی میرویند و او به پروانه تبدیل میشود.»(سرگشته راه حق، نیکوس کازانتزاکیس)
جهان، زندگی و دیگران را دوست نداریم چون شایستهی دوست داشتن هستند.(اگر چه غالباً هستند.)
دوست داشتن، واکنشی در برابر زیبایی نیست. کُنشی فعال و خلاق است برای تولید زیبایی و آراستن جهان.
با دوست داشتن جهان را پاکیزهتر، غنیتر، آراستهتر و زیباتر میکنیم.
اگر تا صبح قیامت هم از ناشایستگی هر چیز و هر کس سخن بگویی، همچنان دوست داشتن، یگانه کار شایستهای است که در رویارویی با هستی میشود در پیش گرفت.
برای بهبود دنیا، جز دوست داشتن، ابزاری نداریم.
جز دوست داشتن، سرمایه و ثروتی نداریم.
آنچه میتوانی به جهان پیشکش کنی، دوست داشتن است. ترشروییها و پیشانیهای پُرچین واقعیت را نفَسَی مایهگرفته از «دوست داشتن» قادر خواهد بود به خوشرویی و گشودگی تبدیل کند.
دوست بدار، نه برای آنکه جهان شایستهی دوست داشتن است، بلکه به این دلیل که محبت، تنها شیوهی گستردن زیبایی و شیرینی است.
هر چه سرکه بیشتر شود، ضرورت افزودنِ انگبین بیشتر میشود.
«چونک سرکه سرکگی افزون کند
پس شکر را واجب افزونی بود
قوم بر وی سرکهها میریختند
نوح را دریا فزون میریخت قند
قند او را بُد مدد از بحر جود
پس ز سرکهی اهل عالم میفزود»
(مثنوی/ دفتر ششم)
هر چه سرکهها بیشتر سرکگی کنند، شِکَر را بیشتر باید افزود. مطابق تلقّی عارفان، که مبتنی بر خوشبینی متافیزیکی است، شکرها بر سرکهها چیرگی خواهند یافت، چرا که نهاد جهان، با شیرینی محبت، آشنا و خویشاوند است و از اینرو، شکرپاشیهای ما را یاریگر خواهد بود.
به تعبیر دیگر، خاک جهان، برای روییدن دانههای مهربانی مستعدتر است و از اینرو بذرپاشان بهتر است در مزرعهی هستی، جز بذر مهربانی و نیکویی بذر دیگری نپاشند.
خاک هستی برای دانههای دوست داشتن، مهیا و حاصلخیز است. و ایمان همین خوشبینی هستیشناسانه و اطمینان به سرشت نیکوی جهان است.
در این خاک، در این خاک، در این مزرعهی پاک
بجز مهر به جز عشق، دگر تخم نکاریم
(مولانا، غزلیات)
کسانی قادرند به هنر دوست داشتن آراسته شوند که ایمان داشته باشند مزرعهی جهان از بذرهای دوستی استقبال میکند و دانههای مهر را مادرانه میپرورد.
تا به نهاد و سرشت هستی، خوشبین نباشی، قادر به بذرافشانی محبت نخواهی بود.
هر که قادر به دوست داشتن است، حتا اگر تصریح نکند و آشکارا معترف نباشد، انسان خوشبینی است. نومیدان و بدبینان، بینصیب از محبتاند.
منظورم خوشبینی به واقعهای خاص یا فرد ویژهای نیست، بلکه خوشبینی به ذات، کُنه و باطنِ جهان است. خوشبینیای که لازمهی بذرپاشیهای دوستی است.
خلاصه اینکه: دوست داشتن واکنش نیست، کنش خلاق است.