عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

جشنِ امحای خویشتن

دوست داشتن، فقیر شدن است. هیچ خلأیی را پُر نمی‌کند. جز خلأ خالی بودن را. درون‌مان را می‌تراشد و خالی می‌کند. و آمادگی برای مرگ، یعنی خالی شدن. آنکه خالی‌تر برای مُردن آماده‌تر. و دوست داشتن ما را خالی می‌کند نه پُر: 

«هنگام مرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، جاده ناگهان آنچنان باریک می‌شود که برای عبور از آن باید تمام آن را به تنهایی طی کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. زمانی که تمامی آنچه برایمان محبوب است را می‌پراکنیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، عشق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ما را برای این پایان آماده می‌سازد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.»(لباس کوچک جشن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ‌‌‌کریستین بوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه مژگان صالحی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، نشر باغ نو)

هوشمندی در استقبال از «خالی شدن» است. در استقبال از دوست داشتن که ما را خالی می‌کند:

«معتقدم که هوشمندی همواره در آن است که به دنبال چیزی برای دوست داشتن باشیم، هدف این است که درونمان به سان آسمانی پُرستاره گردد. زندگی، جشن امحای خویشتن است: برف به سان هزاران سخن عشق است که به ما می‌رسد و اندک زمانی بعد آب می‌شود، گل‌های سرخ به سان کلام‌های کوچک سوزانی هستند که خاموشی می‌گیرند.»(نور جهان، ‌‌‌کریستین بوبن، ترجمه‌ی پیروز سیار، نشر آگه)

زنده‌ی حقیقی آن است که می‌تواند هنگام دوست داشتن، هنگام خندیدن، از خودش دور شود. از خودش خالی شود:

«در این زندگی، زندگان بسیار اندک و مردگان بسیارند. مرده کسی است که هیچ‌گاه خویشتن را رها نمی‌کند و نمی‌تواند در دوست داشتن یا خندیدن از خود دور شود.»(شش اثر، کریستین بوبن، ترجمه‌ی مهتاب بلوکی، نشر نی)

دوست داشتن، وفورِ کاستی است. از تهی سرشار بودن است:

«نادر اشخاصی قادرند عاشق شوند زیرا نادر اشخاصی قادرند همه چیز را از دست بدهند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.»(زن آینده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ‌‌‌کریستین بوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه مهوش قویمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، انتشارات آشیان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌)

«از عشق چشم آن دارید که خلأهایتان را پرکند حال آنکه عشق هیچ خلأیی را پر نمی‌کند. عشق بیش از آنکه وفور باشد، کاستی ست، عشق وفور کاستی است!»(رفیق اعلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ‌‌‌کریستین بوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه پیروز سیار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، نشر طرح نو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌)