عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

دیدن دگر آموز

اهمیتِ «نگاه کردن» در این است که ما را وسعت می‌دهد.  اما نگریستن را باید همچون هنر دانست. نگریستن را باید مانند دیگر هنرها ورزید و آموخت. چیزی که در سازوکارهای آموزشی ما غایب است. ما هنر نگریستن را به کودکان‌مان نمی‌آموزیم. چرا که اغلب، خود از این هنر، عاری هستیم. 

هنر نگریستن یا تماشا کردن این است که بتوانیم ارتباطی با تمامِ هستی و عواطف خود با آنچه می‌نگریم برقرار کنیم. ارتباطی روییده از حضور قلب، توجه، سکوت و گشایش. نگریستن باید به «گشایش» منتهی شود. گشایش هستیِ تو به سویِ هستیِ آنچه بدان می‌نگری. 

هنر تماشا و نگریستن را کسی آموخته است که می‌تواند هنگام نگاه کردن، خودش را ترک کند. ما وقت نگاه کردن، از خانه‌ی خود بیرون نمی‌آییم. ما وقتی نگاه می‌کنیم، عبور می‌کنیم. اما نه از خویش، بلکه از آنچه دیده‌ایم. چه کسی می‌تواند با نگریستن به چیزی، بَدَل به آن شود؟ یا به تعبیر سهراب، خود را از آن پُر کند:


«من پُر از نورم و شن

و پُر از دار و درخت

پُرم از راه، از پل، از رود، از موج

پُرم از سایه‌ی برگی در آب»


  ما وقتی راه می‌رویم، نگاه نمی‌کنیم. وقتی نگاه می‌کنیم اجازه نمی‌دهیم پُر شویم. هنر نگریستن، بدونِ «گشایش»ِ خود ممکن نیست. وقتی خود را می‌گُشایی، پُر می‌شوی. خود را رو به آنچه می‌نگری بگشا و آنگاه از آن پُر شو. 


«هنر راه رفتن هنر نظاره کردن است. ابتدا، آنچه را از آن می‌گذریم نگاه می‌کنیم، سپس همان می‌شویم.»(شش اثر، کریستین بوبن، ترجمه‌ی مهتاب بلوکی)

«آرزو داشتم در این‌جا یک نفر را بشناسم که به درخت، به گل و به آب نگاه کند... بدون شک این مردم هم به درخت و گل و آب نگاه می‌کنند، اما این تماشا اصیل نیست. می‌بینند و می‌گذرند. ما می‌بینیم و غرق می‌شویم.»(سهراب سپهری، از: برهنه با زمین،گزین‌گویه‌ها و ناگفته‌های سهراب سپهری، به کوشش ایلیا دیانوش، انتشارات مروارید)