عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

خوشی در جمعیّتِ یاران

دوستی از همه‌ی مواهبِ عالَم بهتر است، چرا که تجربه‌های شیرین را با حضور خویش، دوچندان می‌کند، تجربه‌های تلخ را هم با حضور خویش تحمل‌پذیرتر می‌سازد. 

«حروف منظورم را پهلویِ همدگر می‌نویسی، چه گونه خوش آید؟ تا بدانی که خوشی در جمعیّتِ یاران است: پهلوی همدگر می‌نازند و جمال می‌نمایند. آن که جداجدا می‌افتند، هوا در میانِ ایشان در می‌آید، آن نورِ ایشان می‌رود.»(مقالات، شمس تبریز)

«مدار خوشی حیات با دوست میسر می‌گردد. باغ و میوه‌ها و آب روان و سرای، با بیگانه منغّص و با دوست خوش باشد. همه‌ی رنج‌ها از بهر دوست خوش می‌شود همه‌ی خوشی‌ها بی‌دوست ناخوش می‌شود.»(معارف، بهاء‌ولد)

«دوستان را در دل رنج‌ها باشد که آن به هیچ داروی خوش نشود – نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن – الا به دیدار دوست، که: لِقاءُ الْخَلِیْلِ شِفاءُ العَلیْل(دیدار دوست، شفای بیمار است)»(فیه ما فیه، مولانا)

«اما آنچه از من خواهید شنید این است که دوستی را از همه‌ی خوبی‌های این جهان، برتر می‌دانم. نعمتی است بی‌نظیر که در روز سیاه و سپید، هر دو به کار می‌آید و از خواستنی‌های عالَم هیچ یک این‌چنین دل انسانی را آسوده نمی‌کند. گمان نمی‌کنم پس از عقل، خداوندان نعمتی بزرگتر از دوستی به ما عطا کرده باشند، اما بعضی ثروت را به دوستی ترجیح می‌دهند.... ولی اشتباه می‌کنند. فقط دوستی است که می‌تواند جای هر یک از این نعمت‌ها را بگیرد و حتی اگر دوستی نباشد، هیچ‌یک از این نعمت‌ها چنان‌که‌باید، فرح‌بخش و لذت‌آور نخواهد بود.»(دورساله عیش پیری و راز دوستی، سیسرون، ترجمه محمد حجازی، نشر علمی و فرهنگی)

دوستی‌ها مایه‌ی افزایش سرمایه‌های زندگی هستند. تجربه‌های دلخواه را دل‌خواه‌تر می‌کند و موقعیت‌های دل‌کاه را تحمل‌پذیرتر. 

اما این فقط خاصیتِ بهبودبخش دوستی در عرصه‌ی خوشدلی است. علاوه بر خوشدلی، خیر و برکت نیز در صحبت و جمعیت یاران است:

شیخ بهاء‌الدین نقشبند گفته است: «طریقه‌ی ما صحبت است و در خلوت، شهرت است و در شهرت، آفت. خیریّت در جمعیت است، و جمعیت در صحبت؛ به شرط نفی بودن در یکدیگر. و آنچه آن بزرگ فرموده است که: تعالَ نؤمن ساعةً! اشارت به آن است که اگر جمعی از طالبان این راه با یکدیگر صحبت دارند در آن خیر و برکت بسیار است. امید است که ملازمت و مداومت بر آن، منتهی به ایمان حقیقی شود.»(نفحات الانس، عبدالرحمن جامی)

یافتنِ حقیقت هم جز از مسیرِ مشارکتی فعال و دوستانه حاصل نمی‌شود. رشد شخصی از رهگذر پیوندهای دوستانه حاصل می‌شود. تکه‌ای آینه که در همسایگی آینه‌های دیگر قادر خواهد بود به فراوانی نورها پی ببرد. شمس تبریز از کسانی بود که مقصود آفرینش را ملاقات دوست می‌دانست و رسالت اصلی خود را دیدار: 

«مقصود از وجود عالَم ملاقات دو دوست بود که روی در هم نهند.»
«در عالم هیچ کاری ندارم الا دیدار»
«چه شادم به دوستیِ تو - که مرا چنین دوستی داد خدا. این دلِ مرا به تو دهد، مرا چه آن جهان، چه این جهان، مرا چه قعرِ زمین، چه بالای آسمان، مرا چه بالا، چه پست.»(مقالات، شمس تبریز)

تماس با خدا جز از معبرِ دیدارها ممکن نیست و «شدن» جز از مسیرِ مواجهه و رویارویی حاصل نمی‌شود:

«من برای «شدن» به «تو»یی احتیاج دارم و وقتی من «شدم»، «تو» می‌گویم. حیاتِ واقعی، هنگامه‌ی مواجهه است.»(من و تو، مارتین بوبر، ترجمه ابوتراب سهراب و الهام عطاردی، نشر فرزان روز)

«شاید ایمان داشتن به خدا از زمانی آغاز می‌شود که شروع به نگریستن به یکدیگر و دیدن چهره‌های هم می‌کنیم.»(کلام زنده:‌ مصاحبه با کریستین بوبن، ترجمه پیروز سیار، نشر طرح نو)

ما در اثر مواجهه است که می‌توانیم خود را دریابیم و بهبود بخشیم. در دوستی این امکان را می‌یابیم که برکنار از سوداگری، حضور دیگری را تجربه کنیم و خلوت خاموش خود را به ضیافتی آراسته بَدل سازیم:

«دوست داشتن یعنی دل خویش را به رایگان دادن و سودی نخواستن، اما ثمری که از گل دوستی به بار می‌آید، بهترین سود است»(راز دوستی، سیسرون، ترجمه محمد حجازی، نشر علمی و فرهنگی)

«ما نمی‌توانیم انسانی را دوست داشته باشیم مگر اینکه بخواهیم او را بی‌اختیار در قلب خویش جای دهیم.»(زنده‌تر از زندگی، ترجمه دل‌آرا قهرمان، نشر پارسه)

آمدن به فضایِ حضور دوستان و آمدن آنها به فضای درونی توست که ضامن سَیَلان است. هر مواجهه و دیدار راستینی در حُکم سیر و سفر است. سیر و سفری که اگر توأم با «حضور قلب» باشد، می‌تواند به ما فرزانگی و تازگی عطا کند. به تعبیر سهراب «سفر پُر از سَیَلان بود». تنها عبادت‌های دینی نیستند که مستلزم حضور قلبند، دوستی‌ها و معاشرت‌ها هم بدون «حضور قلب» سترون می‌مانند.