عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

ایمان و بشارت

«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ ایماناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبی»


ترجمه:

«خدایا از تو ایمانی مسألت دارم که بدان قلب مرا لمس کنی!»

(فرازی درخشان از دعایی که ابوحمزه ثمالی از امام زین‌العابدین نقل کرده است.)


جهانی است در جمله‌ای. می‌گوید ایمانی می‌خواهم که قلب مرا به دست‌های تو برساند. ایمانی که مایه‌ی تماس قلب من با تو باشد. ایمانی که از طریق آن با قلب من مباشرت کنی. با قلب من بیامیزی. یادآور تعبیری است که قرآن در بیان حالِ گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل می‌گوید:‌ «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ» یعنی مهر و محبت گوساله در دل‌شان سرشته شد. دقیق‌تر این است: از مهرِ گوساله، دلشان آب خورد. ایمان، کوششی در جهت لمس شدن است. لمس شدن از جانبِ امنیتی مطلق.

—-


«ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ»


ترجمه:

«بر آنکه سرمایه‌ای جز امید ندارد، مرحمت نما!»

(فرازی درخشان از دعایی که حضرت علیِ مرتضی به کمیل بن زیاد آموخته است.)


می‌گوید مهمترین سرمایه‌ی وجودی ما امید است. امید، آرزوبافی و خوش‌خیالی نیست. امید وهم‌زده زیستن و نادیده‌گرفتنِ واقعیت‌ها نیست. امید، چشم به راه گشایش‌های تازه بودن است. مهیا بودن برای دریافت بارقه‌های نور است. امید، حالتی قلبی است که تو در آن با تمامیتِ خویش، گوش‌به‌زنگِ جرقه‌ای هستی تا خود را از نو برافروزی. امید وقتی است که از «ندانستن»، «نبودن» را نتیجه نمی‌گیری. می‌گویی چه پهنه‌ها و عرصه‌ها که هنوز بر من مکشوف نشده. چه لقمه‌ها و رزق‌ها که هنوز در سفره‌ی بخت من نیامده. چه کشش‌های لطیف و نوازش‌های ظریف که در راهند و من دلم روشن است. امید یعنی اجازه نمی‌دهم شیشه‌ی دلم چنان تیره و تار شود که لبخندِ آمرزش صبح را درنیابم. به خدا امید داشتن، یعنی امید داشتن به جریانِ منتشرِ نور و آگاهی در رگ و پیِ جهان. چنین نگرش و روحیه‌ای، اصلی‌ترین سرمایه‌ی اهل معنا و ایمان است.