«فلسفه نبردی است علیه جادو شدن آگاهی ما به وسیله زبان». سخن شهیری است از ویتگنشتاین که به نظر میرسد تعبیر دقیقی است از مأموریت فلسفه. به نظرم میرسد ادبیات صورتِ معکوس این جمله است: تلاشی است برای جادو کردن توسطِ زبان.
تا آنجا که خلاصی از جادو میتواند به بهبود زندگی اجتماعی و رهایی از شرارتِ خودکامگیها، قیممآبیها و تحکّمها بینجامد، خیلی هوادار فلسفهام. از یک جایی به بعد خوب است مراقبِ ظرفیتِ جادوپذیری خود باشیم. زندگی هنری، با چرخهای جادوپذیری پیش میرود. جادوها را که تماماً کنار بزنیم تنها خطوط خُشک زمان میماند و اعدادِ رام.
جنگل زندگی را تا حدّی باید هرس کرد. تا حدّی که اعجاب و ابهامِ جنگل، از میان نرود. انقدر زندگی را هرس میکنی که دیگر چیزی برای حیرت کردن نمیماند. سرشتِ وحشی و جنگلیِ زندگی را از بین نبریم.