عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

زندگی را قسمت کنیم

فضیلت «قسمت کردن» در درک و دریافت دینی ما چندان مهم و مبنا واقع نشده است. حال آنکه قرآن به ما می‌گوید گردنه‌های مهم زندگی را با دستگیری از مستمندان و نیازمندان می‌توان پشت سر گذاشت. با قسمت کردن داشته‌های خود با دیگران. گردنه‌ها(عَقَبات) زندگی ما دهش‌های رخ‌نداده و محرومیت‌های نادیده‌گرفته است.(بلد، ۱۲ تا ۱۶).

جالب است که قرآن به دنبالِ گذر از گردنه‌های سختی از این دست، به اهمیت ایمان و عمل صالح می‌پردازد.(بلد، ۱۷)


قرآن به ما می‌گوید هرگونه دستیابی به «بِرّ» و نیکی اخلاقی در گروِ دهش و چشم‌پوشی از داشته‌های خویش به نفع دیگران است.(آل‌عمران، ۹۲)

در قریب به اتفاق آیاتی که به اجمال، مهمترین اسباب رستگاری را بر می‌شمارند، به «بخشیدن» و چشمی‌پوشی از دارایی‌های خویش به نفع دیگری اشاره می‌شود.(آل‌عمران: ۱۳۳ تا ۱۳۶؛ اسراء:۲۲ تا ۳۹؛ مؤمنون: ۱ تا ۱۱؛ فرقان: ۶۳ تا ۷۶؛ قصص: ۵۲ تا ۵۵؛ شوری: ۳۶ تا ۴۰؛ معارج: ۱۹ تا ۳۵)


جالب آنکه تعبیرِ قرآنیِ «وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ»(بقره، ۱۹۵) یعنی «خود را به دست خویش به هلاکت نیندازید»، با نظر به توصیه‌ی ماقبل آن، مربوط به قضیه‌ی انفاق و دهش است: «انفاق کنید و با دست خویش خود را هلاک نکنید». تباهی آدمی وقتی است که از آنچه دارد به نفع دیگری صرف‌نظر نکند. تباهی در نگه داشتن و نم پس ندادن است. تباهی در جاری نکردن زندگی به سمت دیگران است.


نکته‌ی شایان توجه دیگر مقوله‌ی «تبذیر» است. تبذیر یا همان ریخت و پاش در ادامه‌ی توصیه‌ی قرآن به انفاق می‌آید: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا»(اسراء،۲۶). گویا خوف این رفته که در پیِ توصیه به بخشش و انفاق، مخاطب تمام دارایی خود را تقدیم کند و هیچ چیز برای خود باقی نگذارد. این معنا و تذکر در آیه‌ی ۲۹ همین سوره نیز آمده است.

برخی از مسلمانان صدر اسلام حتی از آنچه خود به آن نیاز مبرم داشتند به نفع دیگری چشم‌پوشی می‌کردند: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»(حشر، ۹)


قرآن در دو موضع، شرط اصلی رستگاری و فلاح را در غلبه‌ی بر «خسّت» می‌داند: «وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(تغابن،۱۶) و (حشر، ۹)


به نظر می‌رسد تعلیم «رستگاری از رهگذرِ رها کردن»، یا «باز یافتن از طریق فراموش کردن» یا «گرفتن از طریق دادن»، از محورهای مشترک و بی‌اندازه مهم تمامی ادیان است. 


گاهی قاعده‌ی پیش‌گفته در چشم ما اهمیت شایان دینی ندارد چرا که هویتِ متمایز دینی ما را تقویت نمی‌کند و از توصیه‌های هویت‌بخش دینی نیست. ما به‌گونه‌ای بارآمده‌ایم که گمان می‌کنیم آن دسته از تعالیم دینی که تنها مختص دینداران است مهمترند و آنچه همگان به خوبی و درستی آن متفق هستند، چندان دینی نیست. در میان تعالیم ادیان هم، گمان می کنیم آن دسته از تعالیم که خاصِ دین ما هستند، مهم‌ترند.  اصلِ «قسمت کردن»، مشترک میان ادیان است و برای ما تمیّز هویتی ایجاد نمی‌کند. شاید به همین خاطر است که چندان ملاک مسلمانی نیست. اگر قرآن را مبنا قرار دهیم، مسکین‌نوازی و تقسیم دارایی خویش با دیگران به مراتب مهم‌تر از حفظ حجاب، حضور در مسجد، نمازهای نافله و حج‌های مستحب است.


کافران از نظر قرآن بیش از آنکه باورهای خاصی داشته باشند، خُلقیات خاصی دارند. سوره‌ی ماعون به ما می‌گوید مشخصه‌ی کسانی که دین خدا را تکذیب می‌کنند بی‌اعتنایی به خیر عمومی و خسّت و بُخل است: «أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ، فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ، وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ»(ماعون،۱ تا ۳)


فرانسیس آسیزی(از مشهورترین عارفان مسیحی قرن دوازدهم میلادی) این قاعده‌ی مبنایی نجات را که مشترک میان ادیان است، به شیوایی بیان کرده است:


«با دادن است که میگیریم،

با فراموشی خویشتن است که خویشتن را باز می‌یابیم،

با بخشودن است که بخشایش به کف می‌آوریم،

با مُردن است که به زندگی برانگیخته می‌شویم.»