عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

همراه با سنکا

سنکا (فیلسوف رواقی، ۶۵ قبل از میلاد) می‌گوید: «حیوانی که با حلقه‌ی طناب در می‌افتد، آن را سفت‌تر می‌کند. هیچ یوغی آن قدر سفت نیست که اگر حیوانی با آن کشیده شود کمتر از هنگامی که با آن بجنگد آسیب نبیند. یک راه تسکین شرور طاقت‌فرسا این است که به آن‌ها تن دهیم و در برابر ضرورت زانو بزنیم.» (به نقل از: تسلی بخشی‌های فلسفه، آلن دوباتن، عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، چاپ هفتم، ۱۳۹۰)

عالَم آکنده از رنج‌ها و محنت‌هاست، اما بازنُمایی رنج‌ها و ترجیع ساختن از آنها چه حاصلی دارد؟ فکر کن بنویسیم «زندگی ابلهانه است» و هر کسی موظف باشد روزی چندبار از روی آن مشق بنویسد. خوب می‌شود؟

حکیمانه‌ترین شیوه‌ی رویارویی با رنج‌ها و محنت‌ها دستِ‌کم واجد دو مؤلفه زیر است:

- معنابخشی به رنج‌ها 
توجه به اینکه رنج و محنت می‌تواند دریچه‌گشا و آگاهی‌بخش باشد: «یک دم به باغم می‌کشی / یک دم به داغم می‌کشی / پیش چراغم می‌کشی / تا واشود چشمان من». محنت می‌تواند اسباب فروتنی و شکسته‌دلی شود، شفقت و همدلی ما را با دردمندان ارتقا بخشد، روح‌مان را صیقل دهد، با هویداکردن شکنندگی زندگی، از دل ما غفلت‌روبی کند، قدردانی ما در خصوص مواهب هستی افزون کند. 

- خرسندی و تمرین تسلیم
آنجا که قادر به دفع و رفع رنج و محنتی نیستیم، هر چه بیشتر به خود بپیچیم، بر قدرتِ رنج می‌افزاییم. آرام گرفتن، رضایت دادن و پذیرش خرسندوارِ آنچه بدان دچاریم می‌تواند از سهمناکی رنج بکاهد و تاب و توان ما را بالا ببرد. در شرایطی که به رنج روحی یا درد جسمی دچاریم و راه چاره‌ای نمی‌بینیم، چه چیزی بهتر از فراموش کردن گرفتاری، نادیده گرفتن رنج، و تن و دل شستن در افسون‌ها و خوشی‌های کوچک زندگی؟

در موقعیت محنت و رنج، آدمی به شدت استعداد لجبازی پیدا می‌کند. گمان می‌کند در گیر و دار درد، اگر به آواز پرنده‌ای دل بسپارد یا لبخندِ ناشکفته‌ی غنچه‌ای را انتظار بکشد، ساده‌لوحی و یا کناره‌گیری از مقاومت است. در حالی‌که از بهترین مقاومت‌ها در برابر رنج‌های ناگزیر و فرساینده همین سنگر گرفتن پُشت زیبایی‌ها و درخشش‌های بی‌شمار زندگی است. 

جایی که شکایت بُردن و فریادکردن دردها می‌تواند مایه‌ی آگاهی عمومی و جلبِ همیاری دیگران باشد، البته باید به صدای رسا از آلام و محنت‌ها سخن گفت. اما به نظر می‌رسد بسیاری از شکایت‌های ما توأم است با تحقیر یا نادیده‌گرفتنِ افسون‌های زندگی یا تلاشی است برای نشان دادن موقعیت والا و بلندنظری خودمان که دردها را می‌بینیم و به شادی‌های حقیر و عامیانه‌ی مردم تن نمی‌دهیم. عالَم آکنده از محنت است و در این محنت‌گاه، بهتر است به تبادل و تراکنش ناکامی‌ها بپردازیم. نومیدانه به سرنوشت غم‌آلود باغچه نگاه می‌کنیم و نومیدی خود را پوشیده در امیدی پنهان، عرضه می‌کنیم. راستی عرضه کردن نومیدی در زروَرقِ کلمات و در شمایلِ هنر، قرینه‌ای نیست بر امیدواری پوشیده‌ی ما به اینکه جهان می‌تواند زیباتر از آنی شود که هست؟ هر نومیدی اظهار شده در فُرم هنری، اقراری به سودِ امید نیست؟

بازگردیم به سخن ژرف سنکا. وقتی آگاهیم که پای‌مان در بندِ حلقه‌ی طنابی است و می‌دانیم که دست‌ِ‌کم تا زمانی معین امکان رهایی نداریم، همان بهتر که تقلا نکنیم. با طناب درنیفتیم. از جدال و کشمکش دست برداریم. در همان محدوده‌ی امکان بنشینیم و به گل‌گشت زنبورهای عسل چشم بدوزیم.

هر چه رنج و محنت شدید‌تر باشد، اعتنا و توجه به افسون‌های کوچکِ زندگی ضرورتِ بیشتری پیدا می‌کند.

افسون‌های زندگی را نادیده نگیریم.