عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

علم بهتر است یا فهم؟

تردیدی در ضرورت آموزش ندارم، اما تصور می‌کنم به خطا درگوش ما خوانده‌اند و همچنان می‌خوانند که هر چه داناتر باشیم تواناتریم. شاید توانایی مادی گاهی از معبر دانایی حاصل شود، اما توانایی وجودی و معنوی برای تجربه‌ی یک زندگی روشن و معنامند، نیازمند فهمیدن است تا دانستن. وقتی با شعری مواجه می‌شوید برای حظ بُردن از آن نیازمند فهمیدن شعرید و نه دانستن آن. ممکن است تمام ریزه‌کاری فنّی شعری را به کسی بگویید، اما همچنان نتواند شعر را بفهمد.

در مواجهه با کتاب‌های مقدس هم به گمان من دچار همین خطا می‌شویم. می‌خواهیم کتاب‌های مقدس را بدانیم، حال آنکه کتاب‌های مقدس در پیِ دانا کردن ما نیستند، می‌خواهند به ما فهمی، روحیه‌ای، زاویه‌ای دیگر ببخشند. برای فهمیدن چیزی لازم است خود را در آن بریزیم. با آن بیامیزیم. سهراب می‌گفت: «الاغی دیدم، یُنجه را می‌فهمید». چرا که الاغ ینجه را می‌خورد. 

با دانستن کتاب‌های مقدس، حظ معنوی نمی‌بریم. با تلاش برای فهم جهانِ کتاب‌های مقدس که از معبرِ ریختن خود در لحن و آوای آن ممکن می‌شود، می‌توانیم مایه‌های معنا را شکار کنیم.


تصور کنید کسی را که سال‌های سال تنها با ادبیات کلاسیک مأنوس و محشور بوده است. بی‌مقدمه شعر سپیدی را پیش رویش می‌گذارید و سعی می‌کنید با ارائه‌ی توضیحاتی در خصوص اوصاف و بایسته‌های شعر سپید، او را به جهانِ شعر بکشانید. اما ناموفق خواهید بود. باید یاری‌اش کنید تا آهسته آهسته خود را با جهان و منطقِ ویژه‌ی شعر سپید آشنا کند. آرام‌آرام ذائقه‌ی او بتواند طعمی دیگر را دریابد و با آن صمیمانه احساس خویشاوندی کند و به «فهم» برسد. 


حظ معنوی بُردن از کتاب‌های عرفانی و دینی از مسیر «دانستن» ممکن نمی‌شود، از رهگذرِ «فهمیدن» رخ می‌دهد.


هر کو نکند فهمی زین کِلکِ خیال‌انگیز

نقشش به حرام ار خود صورت‌گرِ چین باشد


مولانا می‌گوید:


«بعد از این دانشمندی را بمان، بینش‌مندی را پیش‌گیر»(مناقب العارفین، ‌افلاکی)


بینش از بینایی می‌آید و بینا شدن یعنی فهمیدن. کسی هست که شما را می‌داند و کسی هم هست که شما را می‌فهمد. اولی ارتباط عمیقی با شما پیدا نکرده است. حقیقت ما چیزی نیست که به چنگِ دانستن بیفتد. آدمی را باید فهمید. شعر را باید فهمید. کتابِ مقدس را باید فهمید. 

فهمیدن، خود را سپردن است.