یک.
زندگی حل کردن مسألههاست و تلاش برای دستیابی به جوابهای هر چه بیشتر. زندگی غنیتر یعنی زندگی با پاسخهای بیشتر. باید بجُنبی که در طول زندگی گرههای بیشتری وا کنی. فرصت برای جا زدن و درنگ نیست. دنیایی گره پیشِ روست و دستانی که هر چه میگذرد پیرتر و خستهتر میشوند. تا چشمهایت سو دارند، گرهها را پیدا کن و در کار وا کردن شو. هر گرهی تو را به مصافِ گرههای بیشتر میبَرد. اما اشکالی ندارد، زندگی یعنی همین دیگر...
دو.
زندگی جایی آغاز میشود که مسألهها منحل میشوند. هر چه به مسألهها پیله کنی، تکثیر میشوند. یکی را وا نکرده صدتا دیگر سر در میآورند. مثل قارچ. زندگی حل مسأله نیست. انحلال مسأله است. زندگی غنیّ، زندگی سبکبارانه است. مثلِ نسیم که لاأبالی و بیپروا از سرِ گرههای باغ میگذرد و مستانه به دورِ زندگی میچرخد. مثلِ نسیم که درگیر گرههای باغ نیست، سبکبار و لاأبالی عبور میکند و استغنای شادمانهاش مایهی گشایشِ خودبهخودی غنچههاست.
زندگی حل مسأله است یا انحلال مسأله؟
شاید زندگی وقتی آغاز میشود که دریابی زندگی فراسوی مسألههاست.