عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

دیگری از دو منظر متفاوت: مصطفی ملکیان و آرش نراقی

مصطفی ملکیان می‌گوید انسان معنوی کاری به تصوری که دیگران از او دارند، ندارد:


«در آثار کسانی چون «هربرت مید» این نکته مورد تاکید است که انسان یک «من» ندارد  بلکه چندین من دارد که در خصوص این که فرد چند من دارد روانشناسان اختلاف نظر دارند که من با دیدگاه پنج من موافق‌ترهستم و بیشتر از آن دفاع می‌کنم چون کاملا با دیدگاه «دارل کوئن» هماهنگ است به این شکل که یک مصطفی واقعی در جهان وجود دارد که اگر خدایی وجود داشته بود، این مصطفی واقعی را فقط خدا می‌شناسد...

یک مصطفی دومی هم وجود دارد و آن تصوری است که مصطفی از خودش دارد. یک مصطفی سومی هم وجود دارد و آن مصطفی آنچنان که دیگران تصور می‌کنند، است و این مجموعه تصورات یک من سومی را ایجاد می‌کند. یک من چهارمی وجود دارد و آن تصوری است که من از تصور شما درباره خودم دارم و یک من پنجمی هم هست و آن تصوری است که شما از من درباره خودم دارید..»(سخنرانی معرفی کتاب سرشت شر؛ پردیس کتاب مشهد، آذر ۱۳۹۶)

«انسان معنوی فقط به من واقعی و منی که از خودش تصور می‌کند، فکر می‌کند. به اینکه در مورد او چه تصوری دارند، و خودش در مورد تصور دیگران از خودش چه تلقی دارد، و دیگران از تصور او در مورد خودش چه تلقی دارند، مطلقاً کاری ندارد.»(بحران معنویت و پیش‌فرض‌های زندگی معنوی، مجتمع فرهنگی امام صادق اصفهان، شهریور ۱۳۸۴)


ظاهراً این گفته‌ها مبتنی بر این فرض هستند که ما می‌توانیم به شناخت درستی از خود دست یابیم بدون آنکه به تصویری که دیگران از ما دارند، اعتنا کنیم.


به نظر می‌رسد در این دیدگاه، «دیگری» خاصیتِ «آینگی» خود را از دست می‌دهد. گویا دیگری تنها تصویری باژگونه از خودِ حقیقی ما به دست می‌دهد و ما باید برکنار از شمایلی که در ذهن دیگری داریم، به خودشناسی بپردازیم.

آرش نراقی دیدگاهی متفاوت دارد و می‌گوید ما برای شناختن خود، نیازمند دیگری هستیم. اگر دیگری نباشد، شناخت درستی از خویشتن پیدا نمی‌کنیم:


«به نظر می‌آید برای اینکه خودم را تعریف کنم به دیگری حاجت دارم. وقتی من می‌خواهم هویت خودم را به نحو خاصی تعریف کنم، نمی‌توانم این کار را بکنم جز از طریق نگاه به شما. من نمی‌توانم بگویم من بهترین پدر دنیا هستم برای اینکه من خودم می‌گویم! دیگران باید نقش و بازی من را به عنوان پدر ببینید و داوری کنند که آیا من این نقش را به خوبی اجرا کردم یا نه. وقتی شما من را به عنوان یک پدر خوب پذیرفتید آن‌وقت این هویت برای من اثبات می‌شود. نمی‌خواهم بگویم تمام هویت من در گروِ تصدیق یا ردِ دیگری است، اما نگاه دیگری در هویت‌بخشی به من مؤثر است. بخش از هویت من در گروِ نگاه شماست. برخی از فیلسوفان توضیح داده‌اند که این ایده یکی از مهمترین انگیزه‌های ما برای برقراری روابط با دیگران است.»(انسان در رابطه تفهمی با امر متعالی، مرکز فرهنگی ابن سینا- ارواین، کالیفرنیا- ۲ ژانویه ۲۰۱۸)


«بخش عمده‌ای از هویت من در رابطه با دیگری شکل می‌گیرد. در خلوت و تنهایی فرد نمی‌تواند هویت و شخصیت خودش را پرورش دهد و غنا ببخشد... برای فردی که دغدغه‌ی سلامت روحی و معنوی دارد نگاه و نظر دیگران مهم است. گاهی می‌بینم کسانی می‌گویند »نظر دیگران چه اهمیتی دارد؟». این سخن باید درست معنا شود. به یک معنا این حرف غلط است. نظر و نگاه دیگران بسیار مهم است.... تصویری که تو در آینه‌ی دیگران می‌افکنی باعث می‌شود تو شناخت بیشتری از خودت پیدا کنی. باعث می‌شود بتوانی رفتار و دستاوردهای خودت را مورد ارزیابی واقع‌بینانه‌تر قرار دهی. آنچه که مذموم است مهم شمردن نگاه دیگران نیست. آنچه بد است منفعلانه و دربست نگاه دیگران را پذیرفتن است. به نظر می‌آید نحوه‌ای که تو در چشم‌ دیگری آشکار می‌شوی نقش مهمی در شکل‌بخشیدن به خویشتن ما ایفا می‌کند. البته همیشه باید هوشیار باشیم که خود را اسیر نگاه دیگران نکنیم و خودمان را در مقابل دیگران نبازیم و اجازه ندهیم دیگران بدون دخالت ما هویت ما را رقم بزنند. فرد همواره باید نظر دیگران را جدّی تلقّی کند اما هیچ‌وقت کورکورانه نسبت به نگاه دیگری تسلیم نشود... بهترین آینه‌ای که جان تو را بازمی‌تاباند رفیق توست. کسی است که با او وارد ارتباط دوستانه‌ای شده‌ای. رابطه‌ای که تو با دیگری برقرار می‌کنی هم عامل شکل‌دهنده‌ی توست و هم یک آینه و داور است. در تمام این موارد البته فرد باید هوشیار باشد که مبادا نگاه دیگری را چندان جدی تلقی کند که اراده و قوه نقد و تحلیل خود را درببازد.»(من در رابطه با دیگری، از روزگفتارها)


به نظر می‌رسد دیدگاه آرش نراقی به فهم عارفان ما نزدیک‌تر است که توجه ویژه‌ای به این سخن پیامبر داشتند: «المُؤمِنُ مِرأةُ المُؤمِنِ»(سنن ابوداود)؛ «مؤمن آینه‌ی مؤمن است.»


چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد

چرا با آینه ما روگرانیم؟

- مولانا