چه به خدای شخصوار قائل باشید و چه خدای غیرشخصوار، نمیتوانید سرسری و سهلانگار از کنارِ طبیعت عبور کنید و به هستهی پنهان و پُرنشان آن نقب نزنید. نمیتوانید به همان چشمی جهان طبیعت را بنگرید که یک مادّیباور مینگرد. ایمان به خدا قاعدتاً باید نگاهی دیگر به ما ببخشد.
در تلقّی شخصوار از خدا، طبیعت، آثار رحمت و جلوههای حکمت اوست و در تلقّی غیرشخصوار از خدا، خدا در بند بندِ طبیعت، جاری و روان است.
در اولی، صفات و آثار خدا در جهان طبیعی جُستنی و یافتنی است و در دومی، خودِ خدا. هر چه هست، خدا به نحوی در رگهای طبیعت جریان دارد.
«عاشق، خطّ معشوق دوست دارد. همهی موجودات فعل و صنع اوست، هر که خدا را دوست دارد، لابد باشد که آسمان و زمین را دوست دارد که صنع و فعل خداست. و نان و آب دوست دارد که سبب بقای او باشد... اگر مجنون را با سگ کوی لیلی محبتی و عشقی باشد، آن محبت نه سگ را باشد، هم عشق لیلی باشد.»(تمهیدات، عینالقضات همدانی)
چون صُنع و نشان او دارد همه صورتها
ای مور شبت خوش باد، ای مار سلامُ علیک
(مولانا)
اگر دوستدار و طالبِ کسی یا چیزی باشید، نشانهها و نشانیهایش را نیز مشتاقانه جستجو میکنید. در تلقّی ادیان ابراهیمی، جهان طبیعت، نشانهگاهِ خداست. آیات است. نمیشود خداجو بود و نشانههای طبیعی را دستِکم گرفت. نمیشود طالب خدا بود و آغشتهی طبیعت نشد.
آنکه اهلِ ایمان است همانطور که مجذوبانه به آیات مسطور و مکتوب خدا در کتابهای مقدس، توجه میکند، به آیات مشهود و طبیعی خدا در گسترهی هستی نیز رازجویانه مینگرد.
تنها پیامبران نیستند که به آنها وحی میشود و اهل ایمان، به ندای بالاکَشندهی آنان، گوش میسپارند. زنبور عسل و دیگر پدیدههای جهان طبیعی نیز، تجربهی وحیانی دارند و اقتضای ایمان، گوش سپردن به نداهای وحیانی آنان است.
چونک «أوحَی الرّب الی النّحل» آمدست
خانهی وحیش پر از حلوا شدست
او به نور وحی حقِ عزوجل
کرد عالم را پر از شمع و عسل
(مثنوی/دفتر پنجم)
ایمان به خدا ایجاب میکند جهان طبیعی را آکنده از زمزمههای وحیانی و چشموابرونمودنهای قُدسی بدانیم و ببینیم. ایمان به خدا قاعدتاً باید نگاهی شاعرانه به ما ببخشد. در رویارویی شاعرانه، هستی یکسره رازدان و رازبان است. گُنگ و خاموش نیست و به تعبیر مولانا همهی اجزای عالَم، در غلغله هستند.
نگاه مؤمنانه، جهان را آکنده از غُلغُله و غوغا میبیند. انگار خدا در حال جوشیدن و غلغل کردن است. انگار خدا، به نحوی، در عروقِ جهان، ساری است.
از جمادی عالم جانها روید
غُلغُل اجزای عالم بشنوید
(مثنوی/دفتر سوم)