خدا، جمیل است
روزی پیامبر اسلام گفت: «لاَ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ کِبْرٍ» یعنی هر کسی ذرهای تکبّر در دل داشته باشد، وارد بهشت نمیشود. مردی گفت: «إِنَّ الرَّجُلَ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ ثَوْبُهُ حَسَنًا، وَنَعْلُهُ حَسَنَةً». یعنی آدم دوست دارد لباس و کفش نیکو بپوشد.(آیا این تکبر است؟». پیامبر پاسخ داد: «إِنَّ اللهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ، الْکِبْرُ: بَطَرُ الْحَقِّ وَغَمْطُ النَّاسِ»(بهروایت مسلم)، یعنی خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. تکبر، انکار و وازنشِ حقیقت و تحقیر مردم است.
در این سخن ارجمند، نکات درخشانی هست. نخست اینکه شأن آدمی، ذرهای سنخیت با تکبّر ندارد. همه در برابر آفریدگار، برابرند و کسی نباید خود را از دیگر آفریدگان، ارجمندتر بداند.
شنوندهای گمان میکند که شاید میلِ به زیبایی و آراستگی، نوعی تکبّر باشد. پیامبر میگوید نه تنها طلبِ زیبایی و آراستگی تکبر نیست، بلکه از آنرو که خدا زیباست، زیبایی را دوست دارد. اقتضای سخن پیامبر این است که هر چه بهرهی بیشتری از زیبایی ببریم، توجه و محبت افزونتری از جانب خدا به دست میآوریم. زیبایی، امریِ تفنّنی و ویژهی نازکخیالان و در ساحلنشستگان نیست. زیبایی، نام دیگر خداست و محبت او را به دنبال دارد. همچنانکه عمل اخلاقی یا انجام نیایش و مناسک عبادی میتواند ما را مهیّای مهر خدا کند، زیبایی هم کمندِ مهر اوست. اگر خدا «یُحِبُّ الْجَمَالَ» است، توجه و دل دادن به زیبایی و دریافتنِ زیباییهای وجود، راهی است برای خانه ساختن در دلِ خدا.
قرآن میگوید مواهب خدا تنها محدود به منافع مادّی نیست، بلکه زیبایی پیدا و پنهانِ جهان، نعمتی خداداد است:
«وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ * وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ»(نحل:۵و۶)؛ و چارپایان را براى شما آفرید در آنها براى شما [وسیله] گرمى و سودهایى است و از آنها مى خورید. و در آنها براى شما زیبایى است آنگاه که [آنها را] از چراگاه برمىگردانید و هنگامى که [آنها را] به چراگاه مىبرید.
میگوید چارپایان، در کنارِ منافع مادّی، خاصیتِ هنری و زیباشناختی هم دارند. هنگام غروب که در حال بازگشتن از چراگاه هستند، زیبایی به شما میبخشند. صبحدمان هم که راهیِ چراگاه میشوند، زیبایی میبخشند.
مواهب خدایی منحصر در ابعاد و منابع مادّی وجود نیست، نوازشهای زیبایی در هر چیز، نعمتی بایستهی ثنا و ستایش است.
قرآن میگوید از نعمت خدا سخن بگو: «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»(ضحی/۱۱). آنچه را دریافت کردهای، آشکار کن. بگذار آنچه درونت را آکنده است سرریز شود. تحدُّث به نعمت، از وصایای قرآن است.
قرآن میگوید بهرهای که از زیبایی میبَرید، موهبتی خداداد است و مواهب و عطایای الهی را بازگو کنید. از لوازم شکر و قدردانی، ابراز و در میان نهادن آن است. شیرین شدن جانتان را در اثرِ مواجهه با زیبایی، انعکاس دهید. «اگر شراب خوری، جُرعهای فشان بر خاک...»
تجربهی زیبایی میل به نوازش را در ما تشدید میکند. هر آنچه زیباست، خواهان نوازش هم هست. نوازش، تماسِ ملایم با زیبایی است. تجربه کردنِ «حضورِ هیچِ ملایم» است. تماسی که ظرافت زیبایی را نمیخراشد و ملایمت وجود را رعایت میکند.
قرآن در این باب، حکایت شگرفی دارد. نوازشِ اسبها توسط سلیمان پیامبر:
«إِذْ عُرِضَ عَلَیهِ بِالْعَشِی الصَّافِنَاتُ الْجِیادُ * فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیرِ عَن ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ * رُدُّوهَا عَلَی فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ»(ص:۳۱ تا ۳۳)؛ «بهخاطر بیاور هنگامی را که عصرگاهان اسبان چابک ِتندرو را بر او[سلیمان] عرضه داشتند. گفت: من این اسبان را بهخاطر پرورگارم دوست میدارم (او همچنان به آنها نگاه میکرد) تا از دیدگانش پنهان شدند.(آنها بهقدری جالب بودند که گفت:) باردیگر آنها را نزد من بازگردانید و دست به ساقها وگردنهای آنها کشید(وآنها را نوازش داد).»
زیبایی، نامِ دیگر خداست و حظّی است که چشمهای ما از تماشا میبَرند. زیبایی محبوب خداست و استقبال از آن، استقبال از توجه و مهر الهی است. زیبایی موهبتی ساری در هستی است که قدردانستن و ثناگفتنِ آن، لازمهی شکرگزاری است.
زیبایی، نامِ دیگر خداست.
---
خدا، رفیق است
رفیق یعنی ملایم و نرمخو. رفیق از «رِفق» است و رِفق متضادِ «عُنف». عُنف یعنی خشونت. در احادیث متعدد و معتبری آمده است که نامِ دیگرِ خدا، ملایمت است. خدا ملایم است و نرمخویی را در همه چیز دوست دارد. آمده است که هر اقدام و عملی که مقرون با ملایمت باشد، آراسته است و هر چه با خشونت بیامیزد، نازیبا است. آمده است که محبوبترین دلها، نرمترین و نازکترین آنهاست. در حدیث آمده است که کسانی اهلبهشتند که دلهایشان مانند پرندگان است:
«إِنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یحِبُّ الرِّفقَ، وَیعْطِی على الرِّفق مالا یعطی عَلى العُنفِ وَما لا یعْطِی عَلى ما سِوَاهُ»؛ بیشک خداوند نرمرفتار بوده و نرمش را دوست میدارد و در برابر نرمرفتاری ثوابی میدهد که به خشونت و دیگر کارها نمیدهد.(بهروایت مسلم)
«إِنَّ اللَّه رفیقٌ یحِبُّ الرِّفْقَ فی الأَمْرِ کلِّه»؛ خداوند نرمرفتار است و نرمرفتاری را در همه کارها دوست میدارد.(بهروایت بخاری و مسلم)
«مَن یحرَم الرِّفق یحرَم الخَیر کلّه»؛ هر آنکه از نرمخویی محروم شود، از همهی خیرها بیبهره مانده است.(بهروایت مسلم)
«إِنَّ الرِّفقُ لا یکونُ فی شیءٍ إِلاَّ زَانَه، وَلا ینْزَعُ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ شَانَهُ»؛ نرمرفتاری در هیچ امری وجود ندارد، جز اینکه آن را میآراید و زیبا می کند و از هیچ چیزی ستانده نمیشود، مگر اینکه آن را زشت میسازد.(بهروایت مسلم)
«إِنَّ لِلَّهِ آنِیةً مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ، وَآنِیةُ رَبِّکمْ قُلُوبُ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ، وَأَحَبُّهَا إِلَیهِ أَلْینُهَا وَأَرَقُّهَا»؛ خداوند در میان اهل زمین، ظرفهایی دارد و ظرفهای پروردگارتان، دلهای بندگان صالح اوست و محبوبترین دلها نزد او دلهایی هستند که نرمتر و مهربانترند.(مسندالشامیین، طبرانی)
«أَتَاکمْ أَهْلُ الْیمَنِ، هُمْ أَلْینُ قُلُوبًا وَأَرَقُّ أَفْئِدَةً، الْإِیمَانُ یمَانٍ، وَالْحِکمَةُ یمَانِیةٌ»؛ مردم «یمن» که دلهایى نرمتر و قلبهایى پرمُهرتر از دیگران دارند، به سوى شما مىآیند. ایمان و حکمت از «یمن» است.(بهروایت بخاری و مسلم)
«یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أقْوَامٌ أفْئِدتُهُمْ مِثْلُ أفْئِدَةِ الطَّیْرِ»؛ آنانی اهل بهشتاند که دلی به مانند دلهای پرندگان دارند.(بهروایت مسلم)
این مجموعه گفتارها که در ستایش نازکدلی و نرمخویی است، مغایرِ فرهنگِ جاگرفته میان ماست که نازکدلی را خصوصیتیِ شرمبار میداند. خصوصیتی که فرهنگ مردسالار و جنسیتزدهی ما آن را متناسبِ شأن زنان و مایهی سرزنش مردان میشمارد.
نامِ دیگر خدا ملایمت و نرمی است. خدا رفیق است و رفاقت و نرمی را دوست دارد. ملایم است و ملایمت را دوست دارد. نسیم است و نسیموارگی را دوست دارد.
رفیق، نامِ دیگر خدا است.
---
خدا، قریب است
قریب یعنی نزدیک و آشنا. خدا بیگانه و دور نیست. «در این نزدیکی است». نزدیک است که همگان او را «تو» صدا میزنند و نه «شما».
نزدیک، نامِ دیگر خداست. نامی اغلب فراموششده. نزدیکی آشنایی و انس میآورد. خدا آشنا و مونس است. از رگِ جان نزدیکتر است:
«وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ»(بقره:۱۸۶)؛ و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند من نزدیکم.
قرآن میگوید دربارهی من که از تو سؤال کردند، نخستین پاسخ این است که من دور نیستم. نزدیکم. نمیگوید بگو او نزدیک است. «بگو» و «او» را حذف میکند و بیواسطه با جویندگان از خود حرف میزند: «فَإِنِّی قَرِیبٌ». من نزدیکم.
چقدر نزدیک؟ نزدیکتر از فاصلهی میان تو و تو:
«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(ق:۱۶)؛ و ما به او از رگ جان نزدیکتریم.
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
(قیصر امینپور)
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او
در کنار من و من مهجورم
(سعدی)
نامِ دیگرِ خدا، نزدیک است:
«إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ»(هود:۶۱)
«إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ»(سبأ:۵۰)
پیامبر اسلام به ما میگوید برای رستگار شدن لازم است «قریب» باشیم. نزدیک باشیم. به نحوی که دیگران با ما احساس بیگانگی و غرابت نکنند. بیتکلّف و نگرانی، معاشر ما شوند و سفرهی دل باز کنند. از اوصاف رستگاران این است که همچون خداوند، نزدیکند و انسپذیر. دیگران با آنها احساس آشنایی میکنند. با همگان آشنا هستند.
«أَلا أَخْبرُکمْ بِمَنْ تحرم عَلیه النَّار؟ تَحْرُمُ على کلِّ قَرِیبٍ هَینٍ لینٍ سَهْلٍ»؛(بهروایت ترمذی) آیا شما را آگاه نکنم از کسیکه دوزخ بر او حرام است؟ بر هر شخص نزدیک(انسپذیر)، ملایم، نرمخو و آسانگیر.
آشنایی و نزدیکی، انسآور است و پیامبر اسلام آنانی را که الفتپذیر و انسگیرند، میستاید:
«الْمُؤْمِنُ یَأْلَفُ وَیُؤْلَفُ، وَلا خَیْرَ فِیمَنْ لا یَأْلَفُ وَلا یُؤْلَفُ»؛ مؤمن با دیگران انس و الفت میگیرد ودیگران هم با او انس میگیرند و در انسانی که الفتگیر والفتپذیر نباشد خیری نیست.(المعجم الأوسط للطبرانی)
اگر نامِ دیگرِ خدا نزدیک است، پس از چه روِ طالبِ قُرب و نزدیکی به خدا هستیم؟ ابنعطای سکندری پاسخ میدهد:
«قُرْبُک مِنْهُ أَنْ تَکونَ مُشَاهِدًا لِقُرْبِهِ، وَإِلاَّ فَمِنْ أَینَ أَنْتَ وَوُجُودُ قُرْبِهِ؟ / نزدیک شدن تو به خدا این است که شاهدِ نزدیکی او باشی؛ وگر نه تو کجا و نزدیکشدن به او کجا؟»
«إلهی ماأقرَبَک مِنِّی وما أبعدَنی عَنکَ / خداوندا! چه نزدیکی به من و چه دورم از تو!»
نزدیک شدن به خدا، یعنی آگاهی و شعور به نزدیکی او. حضور قلب به این نزدیکی و قُرب.
اگر خدا نزدیک است و به گفتهی قرآن، نزدیکتر از جان، آنوقت سخنِ آندرهژید در مائدههای زمینی، چه گویا و درست است:
«آرزو مکن که خد را جز در همه جا، در جای دیگر بیابی... خدا همان است که در پیش روی ماست. تنها خداست که نمیتوان در انتظارش بود. در انتظار خدا بودن، یعنی در نیافتن اینکه او را هم اکنون در وجود خود داری.»
قریب، نامِ دیگر خداست.