عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

نام تو به هر زبان که گویند خوش است...

با تو سخنان بی زبان خواهم گفت 

از جمله‌ی گوش‌ها نهان خواهم گفت 


جز گوش تو نشنود حدیث  من کس 

هر چند میان مردمان خواهم گفت


چیزی بگو.  چیزکی زیر لب حتا. حرف تازه‌ای زمزمه کن تا راویِ زیباترین داستان تاریخ باشم. چرا که تو، زیباترین حکایت تاریخی. در ما بدَم و آتشدان‌های خاموش را برافروز.


تو معنایی. نوازشِ معنایی که از واژه‌های پاک و صمیمی می‌تراود. تو شفّافیتی. مثل شفافیت سرخ دانه‌های انار. تو نسیمی. نسیم ملایمی که در همه‌ی شعرهای خوب، می‌وزد.


تو نگاه‌بانِ لاله‌ی امیدی. نه، تو خود، لاله‌ی امیدی. تو به لطافت آرزوهای بهاران، به نازکی نغمه‌های باران، به تُردی خیالات پرندگان، به زلالی رفت‌وآمد جوباران، به سبُکی خوابِ درختان... تو... تو...


نه نه، تو همان پشیمانی بعد از سخن گفتنی. همان شرمِ شریفی که ناتوانی از سرودن تو، بر جای می‌گذارد. تو محترم‌‌تر از کلمات و باکره‌تر از زبانی. تو به حُرمتِ سکوت می‌مانی... 


با این حال، ما را ببخش که جز همین واژگان دست‌آلود، چیزی برای اظهار مراتب پارگیِ دل، در اختیار نداریم. نه به خاطر این کلمات پریشان، به خاطر شرمِ ناشی از کوتاه‌دستی کلمات، ما را دریاب.